کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترقی دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترقی دادن
لغتنامه دهخدا
ترقی دادن . [ ت َ رَق ْ قی دَ ] (مص مرکب ) بالا بردن و بدرجات عالی رسانیدن و سرافراز کردن . (از ناظم الاطباء). و رجوع به ترقی شود.
-
واژههای مشابه
-
ترقی کردن
لغتنامه دهخدا
ترقی کردن . [ ت َ رَق ْ قی ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدرجات عالی رسیدن و سرافراز گردیدن . بلند و بزرگ شدن : فلک سرسبزت ار سازد، مرید بید مجنون شوکه هرچند او ترقی می کند سر بر زمین دارد.محمودبیک فدائی (از آنندراج ).
-
ترقی طلب
لغتنامه دهخدا
ترقی طلب . [ ت َ رَق ْ قی طَ ل َ ] (نف مرکب ) ترقیخواه . رجوع به ترقیخواه شود.
-
جستوجو در متن
-
اصلاح آوردن
لغتنامه دهخدا
اصلاح آوردن . [ اِ وَ دَ ] (مص مرکب )درست کردن . ترقی دادن . آباد کردن . (ناظم الاطباء).
-
برآوردنی
لغتنامه دهخدا
برآوردنی . [ ب َ وَ دَ ] (ص لیاقت ) درخور ترقی دادن . (یادداشت مؤلف ). از در برکشیدن . (یادداشت مؤلف ) : آخر هر کس از دو بیرون نیست یا برآوردنی است یا زدنی است .رودکی .
-
گریبان کردن
لغتنامه دهخدا
گریبان کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قبا کردن . (آنندراج ). || مجازاً، دامن گریبان کردن . ترقی دادن . بالا بردن . عزت دادن : هر که یکدم در ره افتادگی با ما نشست خاکساری دامن او را گریبان میکند. رفیع (از آنندراج ).شعر فوق را آنندراج شاهد برای معنی ...
-
شرطونیة
لغتنامه دهخدا
شرطونیة. [ ش َ نی ی َ ](معرب ، اِمص ) شرطنه . کسی را به مرتبه ٔ کشیش ترقی دادن و آن چنان است که اسقف با اجرای مراسمی دست خود را بر آن کس گذارد و این کلمه معرب خرتونیا یونانی است و در نزد مسیحیان مصطلح است . (از اقرب الموارد).
-
انبازیدن
لغتنامه دهخدا
انبازیدن . [ اَم ْ دَ ] (مص )شریک شدن در هر سرمایه ٔ عمومی که در سود و زیان شرکت داشته باشد. (ناظم الاطباء). شرکت . (شعوری ج 1 ورق 123 الف ). || ترقی دادن . (ناظم الاطباء).
-
بالا بردن
لغتنامه دهخدا
بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بربردن . راندن از پائین بجایگاه برین . حمل کردن از زیر به زبر. متصاعد ساختن . برتر قرار دادن .- بالا بردن ساختمان ؛ برآوردن آن . بمرحله ٔ پوشش رساندن بنا. || افزودن . برکشیدن . علو بخشیدن . متعالی ساختن .- بالا بردن...
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن منصوربن غالب کثیری (1313 - 1368 هَ . ق .) پادشاه «حضرموت » بود که پس از درگذشت برادرش علی بن منصور به پادشاهی رسید (سال 1357 هَ . ق .) دولت بریتانیا در سال 1356 هَ . ق . اعلام کرد که حضرموت تحت حمایت آن دولت است و جعفر تا...
-
تربیت کردن
لغتنامه دهخدا
تربیت کردن .[ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرورش دادن و کردن و تعلیم کردن . (ناظم الاطباء). پروردن . پروریدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تربیت و تعلیم شود : یکی از وزرا پسری کودن داشت ، پیش دانشمندی فرستاد که مر این را تربیت کن مگر عاقل شود. ...
-
بالا زدن
لغتنامه دهخدا
بالا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . برگرفتن . بالا گرفتن . || ورمالیدن ، چنانکه آستین یا دامن و غیره را. برزدن .- بالا زدن آب ؛ ارتفاع گرفتن آب . برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن . مَدّ آب . بالا آمدن آب . || فوران کردن و جستن آب و ا...
-
درج
لغتنامه دهخدا
درج . [ دَ ] (ع مص ) براه خود رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برفتن پیر و کودک . (المصادر زوزنی ). || ترقی نمودن در مرتبه . || لازم گرفتن میانه ٔ راه را از دین و کلام . || برخوردن گوشت «دراج » دوام کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموار...