کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترش کلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترش کلی
لغتنامه دهخدا
ترش کلی . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 6هزارگزی شمال داشلی برون و بر کنار رودخانه ٔ اترک ، نزدیک مرز ایران و شوروی سابق قرار دارد. قبل از وقایع شهریور عده ای در آنجا ساکن بودند و فعلاً در نواحی مختلف دشت متف...
-
واژههای مشابه
-
جوش ترش
لغتنامه دهخدا
جوش ترش . [ش ِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسید طرطریک . اسیر تارتاریک . اسیدی است که از دارتو (دُردی که از شراب در چلیک باقی ماند) بدست آید. (فرهنگ فارسی معین ).
-
لیموی ترش
لغتنامه دهخدا
لیموی ترش . [ ی ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لیموترش . نوعی لیمو. و رجوع به لیمو شود.
-
لب ترش
لغتنامه دهخدا
لب ترش . [ ل َ ت ُ ] (ص مرکب ) کمی ترش . که کمی ترش است . مایل به ترشی . می خوش . که کمی به ترشی زند. ملس : شرابی لب ترش ، که کمی ترش است .
-
ترش خاستن
لغتنامه دهخدا
ترش خاستن . [ ت ُ / ت ُ رُ ت َ ] (مص مرکب ) ترش برخاستن . عبوس از خواب برخاستن ، چنانکه کودکان : صفرا همه به ترش نشانند و من ز خواب چون طفل ترش خیزم و صفرا برآورم .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 250).
-
ترش شدن
لغتنامه دهخدا
ترش شدن . [ ت ُ / ت ُ رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ترشیدن . حموضت . مزه ٔ ترش گرفتن . ترش گشتن . || فاسد شدن با گرفتن بوی یا طعم ترش . || خشمگین شدن : کسان که تلخی زهر طلب نمیدانندترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال ترا که می شنوی طاقت شنیدن نیست مراکه می طلب...
-
ترش کردن
لغتنامه دهخدا
ترش کردن . [ ت ُ / ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را با چیزی ترش مخلوط کردن . طعم ترش بچیزی دادن . ترشی به طعام آمیختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || قوی شدن ماده ٔ حموضت در معده و طعم ترش گرفتن غذا در آنجا. ترشی در معده پدید آمدن و ناراحت شدن شخص ...
-
ترش گردیدن
لغتنامه دهخدا
ترش گردیدن . [ ت ُ / ت ُ رُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) ترش گشتن . ترش شدن . حموضت پیدا کردن شیر و شراب و جز آنها.
-
ترش گشتن
لغتنامه دهخدا
ترش گشتن . [ ت ُ / ت ُ رُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) حموضت پیدا کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترش گردیدن شود.
-
ترش گفتن
لغتنامه دهخدا
ترش گفتن . [ ت ُ / ت ُ رُگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن ناخوش آیند گفتن : ور کست شیرین بگوید یا ترش بر لب انگشتی نهی یعنی خمش .مولوی .
-
ترش نشستن
لغتنامه دهخدا
ترش نشستن . [ ت ُ / ت ُ رُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) ترشرویی کردن و زشت نشستن . (ناظم الاطباء). گرفته و روی درهم کشیده در مجلسی حاضر شدن : چون کشیدندش به شه بی اختیارشست در مجلس ترش چون زهر مار. مولوی .لعبت شیرین اگر ترش ننشیندمدعیانش طمع کنند بحلوا. ...
-
ترش آب
لغتنامه دهخدا
ترش آب . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 100هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و بر سر راه مالرو مقصود به پسوجان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب ، شغل اهالی ...
-
ترش آب
لغتنامه دهخدا
ترش آب . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان عربخانه است که در بخش خوسف شهرستان بیرجند و 59هزارگزی شمال باختری خوسف و 12هزارگزی شمال خاوری کسلان قرار دارد. دره ای معتدل است و 215 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو...
-
ترش آب
لغتنامه دهخدا
ترش آب . [ ت ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان کوشه که در بخش خاش شهرستان زاهدان و 25هزارگزی شمال خاش و 18هزارگزی خاور شوسه ٔ زاهدان به خاش قرار دارد. کوهستانی و گرم و معتدل است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زر...