کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترس و هراس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ترس خوردن
لغتنامه دهخدا
ترس خوردن . [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بیم داشتن . هراسان شدن . ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خوردکه پیش از عنان تافتن جان سپرد.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
ترس کردن
لغتنامه دهخدا
ترس کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیم کردن . وحشت کردن : نه خوفی از اثر آه خسته ای خوردی نه ترسی از گذر اشک سایلی کردی .عماد فقیه (از آنندراج ).
-
سایه ترس
لغتنامه دهخدا
سایه ترس . [ی َ / ی ِ ت َ ] (ص مرکب ) جن زده . دیو زده : زیر مبین تا نشوی پایه ترس پس منگر تا نشوی سایه ترس .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
هراس
لغتنامه دهخدا
هراس . [ هََ ] (اِ) به معنی ترس و بیم باشد. (برهان ). بیم . ترس . باک . پروا. اندیشه . رعب . خوف . (یادداشت به خط مؤلف ) : دگر هر که با مردم ناسپاس کند نیکویی ماند اندر هراس . فردوسی .دو نرگس چو نر آهو اندر هراس دو گیسو چو از شب گذشته سه پاس . فردوس...
-
هول و هراس
لغتنامه دهخدا
هول و هراس . [ هََ/ هُو ل ُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ترس و بیم .- در هول و هراس بودن ؛ با ترس و بیم دست به گریبان بودن .
-
هراس افتادن
لغتنامه دهخدا
هراس افتادن . [ هََ اُ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد ترس شدن . بیم و هراس پیش آمدن در کاری : شنزبه گفت : سخن تو دلیل می کند بر آنکه از شیر مگر هراسی و نفرتی افتاده است . (کلیله و دمنه ). رجوع به هراس شود.
-
یروع
لغتنامه دهخدا
یروع . [ ی َ ] (ع اِ) ترس و هول و خوف . (ناظم الاطباء). ترس و بیم ، لغت ردی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هراس . (یادداشت مؤلف ).
-
زلیفی
لغتنامه دهخدا
زلیفی . [ زَ ] (اِ) ترس . خوف . بیم . هراس . (ناظم الاطباء). رجوع به زلیف و زلفین شود.
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ ] (ع اِمص ) ترس و بیم و دهشت و هراس . (منتهی الارب ). دهشت . (آنندراج ). بَرَق . (منتهی الارب ).
-
هاس
لغتنامه دهخدا
هاس .(اِ) بیم . ترس . (از برهان ) (از اوبهی ) : من با تو به دل هیچ ندارم ز بدیهاچیزی نتوان گر تو همی هاسی می هاس . (از لغت فرس ص 201).مخفف هراس است . (برهان )(آنندراج ). رجوع به هراس و هاسیدن شود.
-
بیهراس
لغتنامه دهخدا
بیهراس .[ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + هراس ) بی خوف و ترس . (آنندراج ). بی ترس و بی بیم . (ناظم الاطباء) : بفرمود تا نزد او بیهراس براه آورد لشکر ومنهراس . اسدی .دل از کاردشمن شده بیهراس نه بازار لشکر نه آوای پاس . نظامی .هراسید از آن دشمن بیهراس دل خص...
-
رمیدگی
لغتنامه دهخدا
رمیدگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) ترس . هول و هراس . || گریز و فرار. || نفرت . (ناظم الاطباء). نفور. اشمئزاز.دوری با وحشت و تنفر و کراهت . رجوع به رمیدن شود.
-
دهن دار
لغتنامه دهخدا
دهن دار. [ دَ هََ ] (نف مرکب ) زبان آور. سرزبان دار. که مقاصد خود با کمال جرأت و رک و بی ترس تواند ادا کرد. آنکه سخنان خویش را بی هراس و کمی بی شرمی گوید. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به زبان دار شود.
-
زلیف
لغتنامه دهخدا
زلیف . [ زَ ] (اِ) ترس و وهم . (برهان ). ترس و بیم . (فرهنگ جهانگیری ). ترس . بیم . هول . هراس . (ناظم الاطباء). زلیفن . (فرهنگ فارسی معین ). بمعنی بیم و تهدید و انتقام و آن را زلیفن به اضافه ٔ نون در آخر نیز گفته اند، چنانکه پاداش ، پاداشن ، گذارش ،...