کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترسیده
لغتنامه دهخدا
ترسیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مرعوب . وحشت زده : چونست زهره ، چون رخ ترسیده مریخ همچو دیده ٔ شیر نر.ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
ترسیده کار
لغتنامه دهخدا
ترسیده کار. [ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ترسیده گار. کسی که بترساند و ترس دهنده . (ناظم الاطباء).
-
ترسیده گار
لغتنامه دهخدا
ترسیده گار. [ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) رجوع به ترسیده کار شود.
-
جستوجو در متن
-
مجؤوث
لغتنامه دهخدا
مجؤوث . [ م َ ] (ع ص ) نعت است از «جأث » یعنی ترسیده . (از منتهی الارب ). ترسیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
چغریده
لغتنامه دهخدا
چغریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی ترسیده وواهمه کرده و بیم برده باشد. (برهان ). ترسیده . (آنندراج ). ترسیده و بیم کرده و واهمه نموده . (ناظم الاطباء).جغزیده . و رجوع به چغریدن و چغزیده شود. || به معنی التفات کرده هم آمده است . (برهان ). التفات ک...
-
ذعر
لغتنامه دهخدا
ذعر. [ ذُ ع َ ] (ع ص ) امر مخوف . چیزی که از آن ترسیده شود.
-
مصفوفة
لغتنامه دهخدا
مصفوفة. [ م َ ف َ ] (ع اِ) اندوه و غم . || کاری که از وی ترسیده شود.
-
شکوهیده
لغتنامه دهخدا
شکوهیده . [ ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) ترسیده . هراسیده . (ناظم الاطباء). ترسیده . بیم برده . (برهان ). || اسب به سر درآمده . (ناظم الاطباء) (برهان ). در این معنی ظاهراً دگرگون شده یا صورت دیگر شکوخیده است .
-
متحیش
لغتنامه دهخدا
متحیش . [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) رمنده و ترسنده . (آنندراج ). ترسیده و ترسیده شده و ترسانیده شده و رمیده . || شتاب دونده . || افزون شده و سرشار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیش شود.
-
نفر
لغتنامه دهخدا
نفر. [ ن ُف ْ ف َ ] (ع ص ) زن ترسیده و هراسناک . || غزال رمیده . (ناظم الاطباء).
-
شمریدن
لغتنامه دهخدا
شمریدن . [ ش َ دَ ] (مص ) ترسیدن . ترسیده شدن . || آه کشیدن . || ناله کردن به آواز بلند. (ناظم الاطباء).
-
واجل
لغتنامه دهخدا
واجل . [ ج ِ] (ع ص ) ترسنده . (مهذب الاسماء). هراسان . (ناظم الاطباء). ترسیده . || سهمگین . (ناظم الاطباء).
-
پیروزجنگی
لغتنامه دهخدا
پیروزجنگی . [ ج َ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پیروزجنگ : چو در جنگ پیروزیش دیده بودز پیروزجنگیش ترسیده بود.نظامی .