کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترسا
لغتنامه دهخدا
ترسا. [ ت َ ] (نف / ص ، اِ) ترسنده و بیم برنده و واهمه کننده را گویند. (برهان ). ترسنده . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || نصرانی . (برهان ) (دهار). عابد نصاری که بتازی راهب گویند. (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). پهلوی ترساک . ل...
-
واژههای مشابه
-
چادر ترسا
لغتنامه دهخدا
چادر ترسا. [ دَ / دُ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وطا و جامه ای باشد زرد و کبود و درهم بافته . (برهان ). صاحب آنندراج نویسد: «ملاسروری گوید چادر ترسا، وِطای زرد و کبود» : از پشت کوه چادر احرام برکشدبر کتف ابر چادر ترسا برافکند. خاقانی . || کنایه...
-
ترسا شدن
لغتنامه دهخدا
ترسا شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نصرانی شدن . به دین مسیح درآمدن . تنصر : چون بهرام بن هرمز به پادشاهی بنشست همه عمال هرمز را بجای گذاشت و نعمان بن منذر را بملک عرب دست بازداشت و نعمان ترسا شده بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).وگر پوشم این نامداران همه...
-
ترسا گردانیدن
لغتنامه دهخدا
ترسا گردانیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) مسیحی گردانیدن کسی را. کسی را به کیش نصاری درآوردن .
-
قندیل ترسا
لغتنامه دهخدا
قندیل ترسا. [ ق ِ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )قندیلی که ترسایان در کلیسا افروزند. (آنندراج ). قندیلی را گویند که پیوسته در کلیسا که معبد ترسایان است آویخته باشد. (ناظم الاطباء) (برهان ) : زبان روغنینم ز آتش آه بسوزد چون دل قندیل ترسا. خاقانی (د...
-
اسحاق ترسا
لغتنامه دهخدا
اسحاق ترسا. [ اِ ق ِ ت َ ] (اِخ )یکی از علمای اهل تصنیف در عهد عضدالدوله ٔ دیلمی .
-
پای ترسا
لغتنامه دهخدا
پای ترسا. [ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صراحی کوچک که بصورت پای راهبان سازند (؟) و در آن شراب خورند. (فرهنگ رشیدی ). پیاله شرابخوری . (غیاث اللغات ) : خورده برسم مصطبه می در سفالین مشربه قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته .خاقانی .
-
خط ترسا
لغتنامه دهخدا
خط ترسا. [ خ َطْ طِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی باشد باژگونه ترسایان را که ازچپ براست برند مثل خط هندوان . (آنندراج ). خط قوم ترسا که نهایت پرپیچ باشد. (غیاث اللغات ) : فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسا. خاقانی .از قول درست تو ج...
-
حوض ترسا
لغتنامه دهخدا
حوض ترسا. [ ح َ ض ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حوضی باشد که انگور در آن شیره کنند. حوضی را گویند که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا شیره ٔ آن برآید. (برهان ). حوضی باشد که ترسایان برای شراب در آن انگور افشرند. (غیاث ) : گفتم پسندد داورم کز فیض ع...
-
واژههای همآوا
-
طرسا
لغتنامه دهخدا
طرسا. [ طَ ] (اِ) نوعی از بلوط است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
ترصع
لغتنامه دهخدا
ترصع. [ ت َ رَص ْ ص ُ ] (ع مص ) نشاط و خوشدلی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاط کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
جستوجو در متن
-
ترساجامه
لغتنامه دهخدا
ترساجامه . [ ت َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ ترسا. چادر ترسا. جامه ٔ زرد و کبود : نوک پیکانها چو در هم خانه ٔ عیسی رسیدچرخ ترساجامه را دجال اعور ساختند. خاقانی .و رجوع به جامه ٔ ترسا و چادر ترسا ذیل ترکیبات «ترسا» شود.