کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترخون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترخون
لغتنامه دهخدا
ترخون . [ ت َ ] (اِ) مردم خونی و تونی و بیباک و دزد و اوباش را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج )(از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) : تو ترخان و ترخون ز جور تو خواجودل از غم چو خانی و رخ زرّ خانی . خواجوی کرمانی (از آنندراج ). || چوب بق...
-
واژههای همآوا
-
طرخون
لغتنامه دهخدا
طرخون . [ طَ ] (اِخ )لقب عام ملوک سمرقند. (الاَّثار الباقیه چ اروپا ص 101). نام ملک سغد. رجوع به طرخان شود : و از آنجا ما را نامه ای نوشتند، به ملک طرخون . (مجمل التواریخ والقصص ص 490). در ماوراءالنهر... هر خاندانی لقبی و عنوان سلطنتی داشته که تمام ا...
-
طرخون
لغتنامه دهخدا
طرخون . [ طَ ] (معرب ، اِ) گیاهی است ، معرب ترخ ، بیخ ریشه های آن عاقرقرحا است ، قاطع شهوت است . (منتهی الارب ). گفته اند که عاقرقرحا بیخ طرخون کوهی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کوهیش را عاقرقرحا خوانند. (نزهةالقلوب ). ابوعلی در مفردات قانون گوید: گو...
-
جستوجو در متن
-
ترخوان
لغتنامه دهخدا
ترخوان . [ ت َ خوا / خا ] (اِ) ترخان . رجوع به ترخان و ترخون شود.
-
اینانوثت
لغتنامه دهخدا
اینانوثت . [ ] (اِ مرکب ) ترخون . (شعوری ج 1 ص 134) (اشتینگاس ).
-
غرمانوش
لغتنامه دهخدا
غرمانوش . [ غ َ ] (اِ) ترخون ، و آن سبزی باشد معروف که خورند. (برهان قاطع) (آنندراج ) . ترخون و آن تره ای است ، و به جای میم ، باء موحده نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). || بیخ حشیشی است کوهی که آن را عاقرقرحا خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری )...
-
ارنبژ
لغتنامه دهخدا
ارنبژ. [ اَ ن َ ب ِ ] (اِ) بقم باشد و آنرا ترخون و تبرخون نیز گویند و به تازی طبرخون خوانند. (فرهنگ رشیدی ). و رجوع به ارنبیز شود.
-
غربانوش
لغتنامه دهخدا
غربانوش . [ غ َ ] (اِ) صاحب انجمن آرا این کلمه رالغتی در غرمانوش می داند و گوید: به جای میم با نیز گفته اند و غرمانوش به معنی ترخون است . صاحب آنندراج نیز این قول را نقل کرده است . رجوع به غرمانوش شود.
-
کلیکان
لغتنامه دهخدا
کلیکان . [ ک ِ ] (اِ) سبزیی باشد معروف که خورند و آن را به شیرازی ترخانی گویند، و بعضی گویند گیاهی باشد که آن را طرخون خوانند و بیخ آن را عاقرقرحا نامند. (برهان ) (آنندراج ). طرخون . عاقرقرحا. (ناظم الاطباء). ترخانی . طرخون . ترخون . (فرهنگ فارسی معی...
-
ارنبیز
لغتنامه دهخدا
ارنبیز. [ اَ رَم ْ ] (اِ) ارنبیژ. ترخون ، سبزی خوردنی معروف . (شعوری ). || چوب بقم را گویند که بدان چیزها رنگ کنند و آنرا تبرخون هم خوانند و معرّب آن طبرخون است . (آنندراج ). ارنبژ. (رشیدی ). رجوع به ارنیبژ شود.
-
ارنیبژ
لغتنامه دهخدا
ارنیبژ. [ اَ رَن ْ ی َ ب ِ ] (اِ) بقم باشد و آنرا ترخون و تبرخون نیز گویند و معرب آن طبرخون باشد. (جهانگیری ). چوب بقم را گویند که بدان چیزها رنگ کنند و آنرا تبرخون هم خوانند و بعضی بتقدیم بای ابجد بر یای حطی بر وزن سحرخیز گفته اند. (برهان ). و رجوع ...
-
تره ٔ شیر
لغتنامه دهخدا
تره ٔ شیر. [ ت َ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تره ای است که بغایت تلخ بود. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ).تره ای باشد شبیه تبرخون (ترخون ) لیکن به غایت تلخ است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تبرخون
لغتنامه دهخدا
تبرخون . [ ت َ ب َ ] (اِ) عناب . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). عناب است و آن میوه ای است شبیه به سنجد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). عناب ، که میوه ٔ درختی است . (فرهنگ نظام ) (از لسان العجم شعوری ورق 286 ب ). و در دواها بکار برند. (برهان )...