کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترت و پرت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترت و پرت کردن
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت کردن . [ ت َ ت ُ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن . پرت و پلا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به «ترت و پرت » و «ترت و مرت » شود.
-
جستوجو در متن
-
چرندگوی
لغتنامه دهخدا
چرندگوی . [ چ َ رَ ] (نف مرکب ) یاوه گوی . مهمل گوی . گوینده ٔ سخن بیهوده و بی معنی . چرت و پرت گوی . گوینده ٔ پرت و پلا. حرف مفت زن . مهمل باف . رجوع به چرند و چرند گفتن و چرند گویی شود.
-
پرت
لغتنامه دهخدا
پرت . [ پ َ ] (ص ) در تداول عوام ، سخن ناروا و نا به وجه . چرند و پرند. پرت و پلا. ترت و پرت . || از راه به یکسو شو! بَرد! : در زمانیشان بسازد تَرت و مَرت کس نیارد گفتنش از راه پرت ! مولوی . || منحرف از صواب .- از مرحله پرت بودن ؛ از موضوع سخن یا از...
-
پ
لغتنامه دهخدا
پ . (حرف ) پ ِ یا پی یا باء معقوده یا باء فارسی ، نشانه ٔ حرف سیم است از حروف تهجی و آن یکی از حروف شفوی است . و این حرف خاص زبان فارسی باشد و عرب آنرا ندارد و در تعریب به باء و فاء بدل شود چون اَپرویژ اَبرویز (لقب خسرو دوم ) و پرگار و پالوده . فرجار...
-
پرت و پلا
لغتنامه دهخدا
پرت و پلا. [ پ َ ت ُ پ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ، از اتباع ) تَرت و پَرت . تندوخند. تارومار. پخش و پلا. تَرت و مَرت . پراکنده . || چرندپرند. هذیان . سخنان نا به وجه .- پرت و پلا شدن ؛ متفرق شدن . پراکنده شدن .- پرت و پلا کردن ؛ متفرق کردن . پراکنده کر...
-
پرت کردن
لغتنامه دهخدا
پرت کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقوّت افکندن .- پرت کردن حواس کسی را ؛ حواس او را مختلط کردن .
-
هاداران پاداران
لغتنامه دهخدا
هاداران پاداران . (اِ مرکب ، ازاتباع ) ترت و پرت . چرند و پرند. (یادداشت مؤلف ).
-
چرت و پرت کردن
لغتنامه دهخدا
چرت و پرت کردن . [ چ ِ ت ُ پ ِ / چ َ ت ُ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به مصارف غیرضروری تلف کردن مالی را. مبلغ بسیاری را در مصارف اندک و بیهوده صرف کردن . پولی را به مصرف بیهوده رساندن . مالی را در مصارف غیرضروری خرج کردن .
-
شرت و پرت
لغتنامه دهخدا
شرت و پرت . [ ش ِ ت ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرت و پرت . رجوع به چرت و پرت شود.
-
مرت
لغتنامه دهخدا
مرت . [م َ ] (ص ) زنده . مقابل مرده . (برهان قاطع) (انجمن آرا). || آشفته . پریشان . پراکنده . (ناظم الاطباء). مرادف ترت است و ترت و مرت یعنی پرت و پلا. پریشان و پراکنده : زین یکی ناصر عباداﷲ خلقی ترت و مرت زآن دگر حافظ بلاد اﷲ جهانی تار و مار.سنائی .
-
پراشیدن
لغتنامه دهخدا
پراشیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پریشان کردن . بیفشاندن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). پشولیدن . بشولیدن . پراکنده کردن . پراکندن . بپراکندن . پریشان کردن . ولاو کردن . وِلو کردن . تار و مار کردن . متفرق کردن . از هم پاشیدن . پرت وپلا کردن . ترت و...
-
پرت
لغتنامه دهخدا
پرت . [ پ ِ ] (اِخ ) شهری در اِکُس (اسکاتلند) مرکز کنت نشینی به همین نام که در کنارتی واقع است با 35000 تن سکنه و کنت نشین پرت 125500 تن سکنه دارد.
-
خرت و پرت
لغتنامه دهخدا
خرت و پرت . [ خ ِ ت ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آشغال . خرد و ریز. هنزر و پنزر. اسباب بی ارز. خاش و ماش . خارپوت .
-
چرت و پرت
لغتنامه دهخدا
چرت و پرت . [ چ ِ ت ُ پ ِ / چ َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع )پرت و پلا. سخنان یاوه و بیهوده . حرف مفت . دری وری .