کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترتیزک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترتیزک
لغتنامه دهخدا
ترتیزک . [ ت َ زَ ] (اِ مرکب ) مخفف تره تیزک . (آنندراج ).قسمی از بقولات خوردنی است که مزه اش تیزی کمی دارد، از این جهت به تره (سبزی ) تیزک ، نامیده شد و در اصفهان آن را شاهی گویند و در عربی جرجیر. این لفظ مخفف تیره تیزک است . (فرهنگ نظام ). تره تیزک...
-
جستوجو در متن
-
ترتیزه
لغتنامه دهخدا
ترتیزه . [ ت َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ترتیزک : ترتیزه تیز و برگ قجی تیز و سرکه تیزبریان ستیزه چند کنی با چنین سه تیز؟ بسحاق اطعمه .رجوع به ترتیزک و تره تیزک شود.
-
قرةالعین
لغتنامه دهخدا
قرةالعین . [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ](ع اِ مرکب ) ترتیزک آبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تره تیزک
لغتنامه دهخدا
تره تیزک . [ ت َ رَ /رِ زَ ] (اِ مرکب ) از تره + تیز + ک (پسوند) ترتیزک یا شاهی گیاهی است از تیره ٔ چلیپائیان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). یعنی سبزه ای که تخمش به هند، هالم و جندمور نام دارد. (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به ترتیزک و تره تندک و شاهی و گیا...
-
ککچ
لغتنامه دهخدا
ککچ . [ ک َ ک َ ] (اِ) ترتیزک . (در لهجه ٔ گیلان ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم فارسی جرجیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
آب تره
لغتنامه دهخدا
آب تره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است آبی با برگهای مایل بتدویر و زبانگز چون ترتیزک و در چهارمحال اصفهان آن را بَکلو گویند، و آن از احرار بُقول است .
-
تندک
لغتنامه دهخدا
تندک . [ ت ُ دَ ] (اِ) تره تیزک . تره تندک . شاهی . ترتیزک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تره تیزک و شاهی شود.
-
آهوری
لغتنامه دهخدا
آهوری . (اِ) تخم ترتیزک سفید. خردل . و فرهنگها بیت ذیل را شاهد می آورند : وقت برجستن چو آهوئیست تندگاه بررفتن چو آهوریست تیز. شهاب طلحه .
-
شاهک
لغتنامه دهخدا
شاهک . [ هََ ] (اِ مصغر) مصغرشاه . شاه کوچک . شاه خرد. || نام قسمی برنج . (یادداشت مؤلف ). || قسمی هندوانه که رنگ پوست سفید دارد. (یادداشت مؤلف ). || ترتیزک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاهی (سبزی ) شود.
-
احرارالبقول
لغتنامه دهخدا
احرارالبقول . [ اَ رُل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) ج ِ حُرّالبقل . تره ها که خام خورده شود چون گندنا و ترتیزک و جعفری و ریحان بمعنی اخص ّ و نعناع و مرزه و امثال آن . سبزی خوردن . هرچه از تره ها و سبزیها که خورند بی پختن .
-
حرالبقل
لغتنامه دهخدا
حرالبقل .[ ح ُرْ رُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) تره که توان خورد آنرا چه پخته و چه خام . ج ، احرارالبقول . (مهذب الاسماء).سبزی خوردن . تره ها که خام توان خورد، چون گندنا و ریحان و مرزه و نعناع و ترتیزک و جعفری و امثال آن .
-
تیزبو
لغتنامه دهخدا
تیزبو. (ص مرکب ) تیزبوی . که بوئی تند دارد چون گندنا و ترتیزک . حادالمرائحة. ذاک . ذاکیة. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). ذعلوق تره ای است تیزبوی . (منتهی الارب ) (زمخشری ) (ربنجنی ) : و هرچه تیزبوی تر بود [ از بلسان ]... بهتر. (الابنیه عن حقایق الادویة...
-
خشخاش منثور
لغتنامه دهخدا
خشخاش منثور. [ خ َ ش ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از خشخاش بری است برگش شبیه به برگ ترتیزک و دراز و با خشونت و مایل بسفیدی و ساقش خشن و قبه ٔ او کوچک و شبیه بشقایق و در قوة از خشخاش بستانی قوی تر و خشخاش سیاه ضعیفتر و یک مثقال از او با ماءالع...
-
خرفق
لغتنامه دهخدا
خرفق . [ خ َ ف َ ] (ع اِ) خردل فارسی بلغة اهل شام و مصر و آن ب حشیشةالسلطان شهرت دارد و آن نوعی از سپندان است که برگش عریض است . (از منتهی الارب ). خرفوف . تخم ترتیزک . (یادداشت بخط مؤلف ). حشیشةالسلطان و آن نوعی از حرف السطوح می باشد. || تخم سداب ب...