کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترتيب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ترتیب
لغتنامه دهخدا
ترتیب . [ ت َ ] (ع مص ) ثابت و استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد): و بحضرت سلطان رفت و سلطان در ترتیب و تبجیل قدر و تمشیت کار و تمهید رونق او بهمه غایتی برسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 438). || یک از پس...
-
ترتیب دادن
لغتنامه دهخدا
ترتیب دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) راست کردن و آراسته کردن . (ناظم الاطباء) : تا مصارعت کردند و مقامی منیع ترتیب دادند. (گلستان ).آنچه بر شاهدان حسن رواست جمله ترتیب داده بر اندام . سنجر کاشی (از آنندراج ).|| هر چیزی را در جای و مقام خود نهادن و نظم ...
-
ترتیب کردن
لغتنامه دهخدا
ترتیب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن . (ناظم الاطباء). || در شواهد زیر بمعنی فراهم کردن ، گرد آوردن و نظم دادن آمده است : و چون ملوک طوایف را ترتیب کرد بابل و پارس و قهستان خاص را بازگرفت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 58). و قومی را از اهل ...
-
ترتیب نهادن
لغتنامه دهخدا
ترتیب نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نظام نهادن . رسم گذاردن و انجام دادن کاری بر آئین نظم : خواجه احمد بدیوان آمدو بنشست و شغل وزارت سخت نیکو پیش گرفت و ترتیبی و نظامی نهاد که سخت کافی و شایسته و آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بود. (تاریخ...
-
ترتیب داده
لغتنامه دهخدا
ترتیب داده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منظم و نیورادداده . (ناظم الاطباء). مرتب . ترتیب داده شده . (فرهنگ نظام ).
-
ترتیب وار
لغتنامه دهخدا
ترتیب وار. [ ت َ ] (ص مرکب ) مرتب و باترتیب . (ناظم الاطباء).
-
حرف ترتیب
لغتنامه دهخدا
حرف ترتیب . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرفی که از عدد اصلی ، عدد ترتیبی سازد، و آن «ام » است که درپایان اعداد فارسی درآید. شمس قیس آنرا حرف عدد نامیده گوید: میمی مفرد است که در اواخر اعداد تتمیم عدد (مقدم ) فایده دهد، چنانکه دوم و سوم و...
-
نظم و ترتیب
لغتنامه دهخدا
نظم و ترتیب . [ ن َ م ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آراستگی . انتظام . سامان . || سخن منظوم : بماند سالها این نظم و ترتیب ز ما هر ذره خاک افتاده جائی .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
ترتیبات
لغتنامه دهخدا
ترتیبات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ ترتیب . رجوع به ترتیب شود.
-
گیتی پروریدن
لغتنامه دهخدا
گیتی پروریدن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) ترتیب کردن و پروراندن گیتی . نظم و ترتیب دادن گیتی .
-
دیسیپلین
لغتنامه دهخدا
دیسیپلین . (فرانسوی ، اِ) انضباط و نظم و ترتیب .
-
بابواری
لغتنامه دهخدا
بابواری . [ باب ْ ] (اِ) ترتیب . (ناظم الاطباء).
-
دفتر پرداختن
لغتنامه دهخدا
دفتر پرداختن . [ دَ ت َ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن دفتر. دفتر ساختن . || تألیف کردن . تصنیف کردن . || دیوان شعر ترتیب دادن .
-
مرتباً
لغتنامه دهخدا
مرتباً. [ م ُ رَت ْ ت َ بَن ْ ] (ع ق ) پیاپی . پی در پی . به ترتیب . متوالیاً. || با نظم و ترتیب . (از فرهنگ فارسی معین ).