کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تربی
لغتنامه دهخدا
تربی . [ ت َ رَب ْ بی ] (ع مص ) پروردن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). غذا دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غذا دادن کودک را تا رشد کند. || تهذیب کودک . (المنجد).
-
تربی
لغتنامه دهخدا
تربی . [ ت ُ رَ بی ی ] (اِخ ) حسین بن مقبل که از روات حدیث است ، چون بر تربت امیر قیروان مقیم بود بدان لقب ملقب گردید. (منتهی الارب ).
-
تربی
لغتنامه دهخدا
تربی . [ تْرِ/ ت ِ رِ ] (اِخ ) تربیا. رودیست در ایتالیا که وارد شط پو می شود و آنیبال در آنجا بر سمپرونیوس قنسول روم بسال 218 ق .م . پیروز گردید و سووُرُف سردار روسی بسال 1799 م . ماکدونالد را در آنجا شکست داد.
-
جستوجو در متن
-
تربیا
لغتنامه دهخدا
تربیا. [ تْرِ / ت ِ رِ ] (اِخ ) تربی . رجوع به ترِبی و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
دو مرده
لغتنامه دهخدا
دو مرده .[ دُو م َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دو مرد. آنچه که کفاف دو مرد را دهد؛ خوراک دو مرده : امروز دو مرده بیش گیرد مرکن فردا گوید تربی از اینجا برکن .سعدی (کلیات چ مصفا ص 134).
-
متربی
لغتنامه دهخدا
متربی . [ م ُ ت َ رَب ْ بی ] (ع ص ) غذا دهنده . (آنندراج ). کسی که غذا می دهد و می پروراند و آن که می پروراند و تربیت می کند. (ناظم الاطباء). || مرباسازنده ٔ میوه ها و ریشه ها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تربی شود.
-
مرکن
لغتنامه دهخدا
مرکن . [ م ِ ک َ] (ع اِ) لگن و تغاره ٔ بزرگ که در وی جامه شویند. (منتهی الارب ). تغار و نیم لگن . (دهار). اجانه که جامه در آن شویند. (از اقرب الموارد). تشت کوچک . لگنچه . ج ، مَراکن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : امروز دومرده پیش گیرد مرکن فردا گو...
-
ترب کندن
لغتنامه دهخدا
ترب کندن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جماع کردن . (آنندراج ) : چه تربها که نکندم بطرز خود که فلک ز یمن هزل بمن داد خط ترخانی . ملا فوقی ((از آنندراج ). || در بیت زیر از گلستان بمعنی رفع زحمت کردن و نظایر آن آمده : امروز دو مرده پیش گیرد مِرْک...
-
کرفس
لغتنامه دهخدا
کرفس . [ ک َ رَ ] (اِ) کلفس . کرسب . کرسف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) . اجمود. (یادداشت مؤلف ). رستنیی باشد که از آن ترشی سازند یعنی در میان سرکه اندازند و خورند و گویند تخم آن شهوت مردان و زنان را برانگیزاند و از این جهت است که زنانی را که بچه شیر ده...
-
ترب
لغتنامه دهخدا
ترب . [ ت ُ / ت ُ رُ ] (اِ) معروف است که عربان فجل خوانند. (برهان ). ریشه ٔ گیاهی از طایفه ٔ خاجی شکل مأکول و تند و تیز، و بتازی فجل گویند. (ناظم الاطباء). از تیره ٔ چلیپائیان که ریشه ٔ ضخیم آن خوراکی و خرجینک آن بندبند است . (از گیاه شناسی گل گلاب ...
-
هانیبال
لغتنامه دهخدا
هانیبال . (اِخ ) سردار و فرمانروای معروف کارتاژ پسر هامیلکار بارکا سردار کارتاژی در 247 ق . م . متولد شد، پدرش وی را با کینه ٔ رم پرورش داد. مشهور است در سن 9سالگی سوگند یاد کرد که روزی انتقام کارتاژ را از دشمنان بگیرد. در سن 23سالگی به اسپانیا رفت و...
-
طالوت
لغتنامه دهخدا
طالوت . (اِ) نهر طالوت . نوعی نبیذ است به نام نهرطالوت . ابن عبد ربه در عقدالفرید آورده که اهالی کوفه ، نبیذ را، نهر طالوت مینامیده اند و قال شاعرهم :اشرب علی طرب من نهر طالوت حمراء صافیة فی لون یاقوت من کفت ساحرةالعینین شاطرةتربی علی سحر هاروت و مار...
-
پرورده
لغتنامه دهخدا
پرورده . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) پرورش یافته . تربیت یافته . تربیت کرده . مُرَبَّب . مُربی . مُرَشَّح . (مهذب الاسماء). ج ، پروردگان : همه کار گردنده چرخ این بودز پرورده ٔ خویش پرکین بود. فردوسی .چنین است کردار این گوژپشت بپرورد و پرورده ٔ خویش ...
-
جزر
لغتنامه دهخدا
جزر. [ ج َ زَ / ج ِ زَ ] (معرب ، اِ) زردک و در این صورت معرب گزر است . و بکسر جیم نیز آمده است . (منتهی الارب ). بیخ معروفی است که آنرا میخورند و معروف و اصل آن فارسی و بکسر جیم هم آمده . (تاج العروس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). و سرخ رنگ و زم...