کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراونده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نتاح
لغتنامه دهخدا
نتاح . [ ن َت ْ تا ] (ع ص ) تراونده . (اقرب الموارد) (المنجد). تراونده و ترشح کننده . رشاح .
-
شارنده
لغتنامه دهخدا
شارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف ) صفت از شاریدن .ریزنده . تراونده . روان شونده . رجوع به شاریدن شود.
-
نشاح
لغتنامه دهخدا
نشاح . [ ن َش ْ شا ] (ع ص ) سِقاء نشاح ؛ مَشک پر تراونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ممتلی نضاح . (المنجد) (تاج العروس ) (اقرب الموارد). مَشک آب پر و مَشک آب که آب از آن می تراود. (ناظم الاطباء). رشاح . ترشح کننده . (از تاج العروس ).
-
مترشح
لغتنامه دهخدا
مترشح . [ م ُ ت َ رَش ْ ش ِ ] (ع ص )تراونده . (آنندراج ) (غیاث ). ترشح کننده . تراونده ٔ چیزی از چیزی : شیری بود پرهیزگار... باطنی مترشح از خصایص حلم و کم آزاری ... (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ). || تربیت شده . مربی . مرشح : و اباً عن جد مترشح...