کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراورسگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تراورس
لغتنامه دهخدا
تراورس . [ تْرا / ت ِ وِ ] (فرانسوی ، اِ) چوبها و تخته هائی که در راه آهن زیر خطوط آهن در عرض می گذارند. لفظ مذکور فرانسوی است و جزء زبان فارسی نشده است .(فرهنگ نظام ). اما امروزه در فارسی به کار می رود.
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 47هزارگزی شمال باختر آبیک و 34هزارگزی راه عمومی . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 122 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی ، پنبه ، بنشن و گردو و...
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِمص ) بیشتر با مشتقات مصدر کردن و داشتن صرف شود. از گرفتن به معنی بسته شدن و ممنوع شدن باشد. سد و مانع راه چیزی شدن :یک سنگ در راه آب گیر کرده و آب به خانه ٔ ما نمی آید. سیلاب راه را برده بود، اتومبیل ما گیر کرد. (فرهنگ نظام ). || در اصطلاح طب...
-
عرق گیر
لغتنامه دهخدا
عرق گیر. [ ع َ رَ ] (نف مرکب ) عرق گیرنده . آنکه عرق نباتات معطر یا دوائی به تقطیر گیرد، چون عرق بیدمشک و عرق کاسنی و عرق بید، یا گلاب از گل و جز آن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که عرق از چیزی میگیرد. (ناظم الاطباء). || آنکه عرق شراب و الکل کشد. || آ...
-
عیب گیر
لغتنامه دهخدا
عیب گیر. [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب گیرنده . عیب شمارنده . منسوب به خطا و گناه و نقص کننده . رجوع به عیب گرفتن شود.
-
کام گیر
لغتنامه دهخدا
کام گیر. (نف مرکب ) مخفف کام گیرنده . رجوع به کام گیرنده و گیرنده ٔ کام شود.
-
کناره گیر
لغتنامه دهخدا
کناره گیر. [ ک َ /ک ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) معتزل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).که دوری گزیند. که گوشه گیرد و دوری کند.
-
کله گیر
لغتنامه دهخدا
کله گیر. [ ک ُ ل َه ْ ] (نف مرکب ) مأبون . (آنندراج ). مخنث و ملوط. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله گیری شود.
-
گل گیر
لغتنامه دهخدا
گل گیر. [ گ ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ گل . || (اِ مرکب ) قطعه آهنی محدب که بالای چرخ اتومبیل ، دوچرخه و موتوسیکلت قرار دهند بخاطر زدودن گل .
-
گل گیر
لغتنامه دهخدا
گل گیر. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) مقراضی که گل شمع و چراغ را بدان گیرند. (آنندراج ). مقراضی که با آن گل فتیله ٔ چراغ برند. گاز : خاکساران ز اغنیا محتاج همراهی نیندشمعدان گل کجا دربند گل گیر طلاست .میرزا عبدالغنی (از آنندراج ).
-
گل گیر
لغتنامه دهخدا
گل گیر. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یک مهد بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفتگل . هوای آن سرد و دارای 1500تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج است . شغل اهالی زراعت و گله داری و ر...
-
گلاب گیر
لغتنامه دهخدا
گلاب گیر. [ گ ُ ] (نف مرکب ) گلاب گیرنده .آنکه گلاب تهیه کند : و مثال برآمدن و باز فرودآمدن این بخارها و رطوبت ها همچون کارگاه گلابگیران است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به گلابگر شود.
-
کشتی گیر
لغتنامه دهخدا
کشتی گیر. [ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه کشتی گیرد. پهلوان . (ناظم الاطباء). مُصطَرِع . (منتهی الارب ) : جعد او بر پرند کشتی گیرزلف او بر حریر چوگان باز. فرخی .سندروس چهار دانگ و نیم سکنگبین ممزوج با آب سرد خوردن در این باب سخت نافع است کشتی گیران بکار دارن...
-
کفک گیر
لغتنامه دهخدا
کفک گیر. [ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کفگیر. چمچه . (ناظم الاطباء). مرغات . (منتهی الارب ). و رجوع به کفگیر شود.
-
کلاجه گیر
لغتنامه دهخدا
کلاجه گیر. [ ک َ ج ِ ] (نف مرکب ) کنایه از خوشامدگو و چرب زبان و طرار و اخاذ. و این ظاهراً مبدل کلازه به زای تازی است که بالفتح و بالضم پرنده ای است سرخ فام که مانند هدهد تاج دارد و آن را سبز نیز خوانند.(آنندراج ). نرم زبان . (ناظم الاطباء) (از اشتین...