کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراشۀ رنگ دانه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تراشه
لغتنامه دهخدا
تراشه . [ ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ) (از: تراش + َه ، پسوند نسبت ) تراشیده شده و آنچه از تراش برآمده باشد. (از برهان ). آنچه از تراشیدن چیزی بهم رسد چون تراشه ٔ چوب و تراشه ٔ قلم و تراشه ٔ خربزه و مانند آن . (آنندراج ). آنچه هنگام تراشیدن چوب و قلم ریزد. (...
-
تراشه چین
لغتنامه دهخدا
تراشه چین . [ ت َ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) ریزه چین . (آنندراج ). خوشه چین . (ناظم الاطباء). ریزه خوار : تراشه چین سخایش سپهر بی سروپای نواله خوار نوالش جهان بی بن وبار. کمال اسماعیل (از شرفنامه ٔ منیری ).خورشید رخش بخواب دیدم صد همچو قمر تراشه چین داش...
-
جستوجو در متن
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) نوعی از درخت بزرگ . (از منتهی الارب ). ج ، اشباه . (منتهی الارب ). درختی شبیه به مورد. (ناظم الاطباء). سیاه تلو. (فرهنگ فارسی معین ). || گیاهی است خاردار که شکوفه ٔ سرخ رنگ دارد و دانه ای مانند شهدانه .(منتهی الارب ). گیاه...
-
دانه فشان
لغتنامه دهخدا
دانه فشان . [ ن َ / ن ِ ف ِ ] (نف مرکب ) دانه افشان . دانه پاش . دانه پراکن . که دانه افشاند. که دانه پراکند. که دانه پاشد. که دانه ریزد : دانه فشان گشته بهر گوشه ای رسته ز هر دانه ٔ او خوشه ای .نظامی .
-
چشم خروس
لغتنامه دهخدا
چشم خروس . [ چ َ / چ ِ م ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )دانه ای باشد سرخ رنگ شبیه به چشم خروس و خال سیاهی در میان دارد، گویند ثمر درخت «بقم » است ، یک درم از آن بخورند قوت باه دهد و بعربی «عین الدیک » خوانند. (برهان ) (انجمن آرا). دانه ای سرخ که سرش...
-
سبزدانه
لغتنامه دهخدا
سبزدانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دانه ٔ سبز. دانه ای که در خوشه ای باشد و هنوز بسته نشده باشد. || دانه ٔ سقز. (اشتینگاس ).
-
جوزالعبهر
لغتنامه دهخدا
جوزالعبهر. [ ج َ زُل ْ ع َ هََ ] (ع اِ مرکب ) دانه ای است مدور شبیه به آمله و در جوف او مغزی شبیه به دانه ٔ آلوبالو و سرخ رنگ و با اندک شیرینی و قدری مایل بگرمی وخشکی و قاطع اسهال مابوسین است با رُب ّ مورْد جهت اورام نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (...
-
زیوان
لغتنامه دهخدا
زیوان . [ زی ] (اِ) دانه ای که در گندم زارها روید و سیاه رنگ باشد و خوردن آن خدارت و دیوانگی آورد. (ناظم الاطباء). زؤان . شالم . شولم . شیلم . سعیع. شلمک . زوان . تلخ دانه . تلخه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ... در میان آن کشتزار، تلخ دانه انداخت ک...
-
پلپل مشک
لغتنامه دهخدا
پلپل مشک . [ پ ِ پ ِ م ُ / م ِ ] (اِ مرکب ) مشک دانه را گویند و آن دانه هائی باشد سیاه رنگ که بوی مشک دهد.
-
فلفل سودان
لغتنامه دهخدا
فلفل سودان . [ ف ِ ف ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ای است شبیه به خلر، و غلاف او مانند غلاف خلر، تند و با اندک تلخی . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حب الزلم . (یادداشت مؤلف ). دانه ای است مانند جلبان به رنگ سیاه و تند و مانند فلفل ، و از بلاد سود...
-
سیاه دانه
لغتنامه دهخدا
سیاه دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شونیز است که به فارسی سیاه بیرغ گویند. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حبةالخضراء. نانخواه . نانخه . نانخاة. نانوخیه . (یادداشت بخط مؤلف ). شونیز یا سیاه دانه دارای پنج تا هشت گلبرگ و دانه های سیاه رن...
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ ِ گ ِ ] (اِ) غله ای باشد گرد و سیاه رنگ از نخود کوچکتر و بعضی گویند نوعی از باقلاست و معرب آن جرجر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). و آن را بصفاهان گرگر گویند. (آنندراج ). دانه ای است سیاه و گرد که در گندم زارها روید و در گلپایگان «گر...
-
سبتل
لغتنامه دهخدا
سبتل . [ س ُ ت ُ ](ع اِ) دانه ای است از دانه های تره . (منتهی الارب ).
-
مشکدانه
لغتنامه دهخدا
مشکدانه . [ م ُ / م ِ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) دانه ای خوشبو که سوراخ کرده زنان درهار یعنی گردن بند کشند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از جهانگیری ). دانه ای باشد خوشبوی که آن را سوراخ کنند و برشته کشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). دانه های خطمی معطر که س...