کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراشهپَری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تراشه
لغتنامه دهخدا
تراشه . [ ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ) (از: تراش + َه ، پسوند نسبت ) تراشیده شده و آنچه از تراش برآمده باشد. (از برهان ). آنچه از تراشیدن چیزی بهم رسد چون تراشه ٔ چوب و تراشه ٔ قلم و تراشه ٔ خربزه و مانند آن . (آنندراج ). آنچه هنگام تراشیدن چوب و قلم ریزد. (...
-
تراشه
لغتنامه دهخدا
تراشه . [ تْرا / ت ِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) آلت تنفس حیوانات . این کلمه در بعضی کتب علمی زبان فارسی آمده : و دیگری کشتن لارو است و چون در این مرحله تنفس بواسطه ٔ تراشه هائی که بتوسط سوراخها درسطح بدن باز میشوند و مستقیماً مجاور هوای خارج هستند هرگاه بط...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ ] (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام گوید: نام نهری است در منتهای شمال شرقی دَرسم و بطرف جنوب غربی جریان دارد طول آن تقریباً صدهزار گز. آنگاه که رود موزور و چند آب دیگر به وی پیوندد در نزدیکی خرپوت به رود مراد ریزد در سابق وادی این نهر نیز بنام پری ق...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ َ ] (اِ) موجود متوهم صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید وغالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. فرشته ،مقابل دیو. همزاد. جان . جن . جنی . جِنَّة. خافی . خافیه . خافیاء. حوری . مَلک . روحانی . خندله . (منتهی الارب ). نوعی از زنان جن...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ َ ] (اِخ ) نام کاریزی در ملایر.
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ َ ] (ق ) دوهنگام پیش . دوبار پیش . مخفف پریر است که پریروز (کذا) باشد که روز پیش دیروز است . (برهان قاطع) . پری ، روز گذشته است (کذا) که مخفف پریر باشد و پریر نیز به یای مجهول است چون یای مجهول و واو مجهول در روزمره ٔ عراقیان بلکه اکثر اهل ...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) لقب و منصب پر . || اقطاع و تیولی که متعلق به مقام پر بود. || مقام اعضاء مجلس لردها در انگلستان معاصر. || مقام اعضاء مجلس عالی فرانسه از 1815 تا 1848 م .
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ ُ / پ ُرْ ری ](حامص ) حالت و چگونگی پر. آکندگی . زفتی . مملوی . اِمتلاء. مِلاء. مِلائة. انباشتگی . بَشم . کظة : نیشکری باش ز پُرّی خموش چند زدن چون نی خالی خروش . امیرخسرو.- || امتلاء معده :مرد را چون ممتلی شداز حسد کار افتراست بدمزاجان را ...
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پْری / پ ِ ] (اِخ ) (مارکیز دو...) محبوبه ٔ دوک دو بوربن ، وزیر لوئی پانزدهم . وی بسال 1698 م . در پاریس متولد و در 1727 م . درگذشت .
-
تراشه چین
لغتنامه دهخدا
تراشه چین . [ ت َ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) ریزه چین . (آنندراج ). خوشه چین . (ناظم الاطباء). ریزه خوار : تراشه چین سخایش سپهر بی سروپای نواله خوار نوالش جهان بی بن وبار. کمال اسماعیل (از شرفنامه ٔ منیری ).خورشید رخش بخواب دیدم صد همچو قمر تراشه چین داش...
-
سبک پری
لغتنامه دهخدا
سبک پری . [ س َ ب ُ پ َ ] (حامص مرکب ) تیز پریدن . تیزروی : تیزتر از کبوتری برج ببرج می پردبیضه ٔ زر همی نهد دربدر از سبکپری .خاقانی .
-
نیم پری
لغتنامه دهخدا
نیم پری . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) نیم پر بودن . در ظرفی تانیمه چیزی بودن . || (اصطلاح نجوم ) نصف الامتلاء. وقتی که ماه در تربیع باشد و آن در شب هفتم و بیست ویکم است . (یادداشت مؤلف ) (از مقدمه ٔ التفهیم ).
-
جان پری
لغتنامه دهخدا
جان پری . [ ن ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب . (بهار عجم ) (آنندراج ). و رجوع به جان پریان شود.
-
دل پری
لغتنامه دهخدا
دل پری . [ دِ پ ُ ] (حامص مرکب ) دل پر بودن . حالت و چگونگی دل پر. || بغض . کینه . کینه ٔ از پیش . خشمی بسیار و پنهان . بغضی مخفی . (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل . عداوت و دشمنی . حساب خرده .- دل پری از کسی داشتن ؛بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن . ...
-
شاه پری
لغتنامه دهخدا
شاه پری . [ پ َ ] (اِ مرکب ) پری . (از بهار عجم ) (از آنندراج ) : کنی دمی که چو طاوس ساز جلوه گری نظر گدای تو کی افکند به شاه پری . میرزاعبدالغنی (از بهار عجم ). || عنبر. (شعوری ج 2 ورق 139) : صبا چو کرد پریشان دو زلف دلجویش ببوی شاهپری گشت بر دماغ س...