کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تراخی
لغتنامه دهخدا
تراخی . [ ت َ ] (اِخ ) محمدبن موسی بن حلیم بن عطیةبن عبدالرحمن تراخی بخاری ، مکنی به ابوعبداﷲ. از ابوسعیب حرانی و جز او روایت کند در سلخ ذی الحجه ٔ سال 350 هَ . ق . درگذشت . (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171).
-
تراخی
لغتنامه دهخدا
تراخی . [ ت َ ] (اِخ )قریه ای به بخارا. (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171).
-
تراخی
لغتنامه دهخدا
تراخی . [ ت َ ] (ع مص ) تقصیر کردن . (دهار). کاهلی و تقصیر نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || درنگی و سستی و درنگ کردن ، یقال : تراخی السماء؛ای ابطأت . (منتهی الارب ). درنگی و سستی و درنگی کردن : تراخی السماء؛ درنگی کرد آسمان و نبارید. (ناظم الاط...
-
تراخی
لغتنامه دهخدا
تراخی . [ ت َ ](ص نسبی ) منسوب به تراخی . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای مشابه
-
تراخی نه
لغتنامه دهخدا
تراخی نه . [ تْرا /ت ِ ن ِ ] (اِخ ) ناحیتی دریونان که در جنوب شرقی تسالی قرار دارد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 769 و 798 و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جستوجو در متن
-
متراخی
لغتنامه دهخدا
متراخی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ). سست و بادرنگ و دیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراخی شود.
-
بحثنة
لغتنامه دهخدا
بحثنة.[ ب َ ث َ ن َ ] (ع مص ) تراخی نمودن در کار. (آنندراج )(منتهی الارب ). سستی نمودن در کار. (ناظم الاطباء).
-
تری
لغتنامه دهخدا
تری . [ ت َ رْی ْ ] (ع مص ) درنگ نمودن . (منتهی الارب ). درنگی نمودن و سستی کردن .(ناظم الاطباء): تری فی الامر؛ تراخی فیه . (المنجد).
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زُ م َ ] (ع اِ) اندک وقت و گاهی به تراخی اراده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصغر زمان ، اندک وقت و وقت کمی : لقیته ذات الزمین ؛ یعنی دیدار کردم او را در یک زمانی پیش از این . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اوامر
لغتنامه دهخدا
اوامر. [ اَ م ِ ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حکم ها و فرمان ها. (آنندراج ). مقابل نواهی . || (اصطلاح اصولی ) مبحث اوامر یکی از مباحث مهمه ٔ اصول فقه است و در آن بحث میشود که آیا امر دلالت بر وجوب یا ندب یا دلالت بر فور یا تراخی یا...
-
مطال
لغتنامه دهخدا
مطال .[ م ِ ] (ع مص ) با کسی معطل کردن . (زوزنی ). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماطله مماطلة و مطالا؛ درنگی کرد او را و درنگی کرد در ادای وام و حق او. (ناظم الاطباء). درنگ کردن در دادن چیزی به ک...
-
ترموپیل
لغتنامه دهخدا
ترموپیل . [ ت ِ م ُ ] (اِخ ) (بنادر گرم ) تنگه ای است در تسالی بین کوه آنوپه و خلیج مالیاک که قریب یک فرسنگ طول آن و ده ذرع عرض آن است و در این محل لئونیداس پادشاه اسپارت با سیصد تن از سپاهیان خود و چهار یا پنج هزار نفریونانی با سپاهیان خشایار شا مصا...
-
لازورد
لغتنامه دهخدا
لازورد. [ زْ / رَ وَ ] (اِ) لاجورد. لاژورد. رجوع به لاجورد شود : زمین جزع و دیوارها لازورددرش زر و بیجاده بر زر زرد.اسدی (گرشاسب نامه ص 286 نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ).چو بنهاد گردون ز یاقوت زردروان مهره بر طارم لازورد. اسدی (گرشاسب نامه ).بنزدیک تابوت...