کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تذکیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تذکیة
لغتنامه دهخدا
تذکیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تیز کردن آتش . (زوزنی ) (آنندراج ). برافروختن آتش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || گلو بریدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گلو بریدن گوسپند و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
-
جستوجو در متن
-
مذکی
لغتنامه دهخدا
مذکی . [ م ُذَک ْ کا ] (ع ص ) بسمل . گلو بریده شده . (غیاث اللغات از منتخب اللغة و شرح نصاب ) (آنندراج ). نعت مفعولی است از تذکیه به معنی ذبح کردن . رجوع به تذکیه شود.
-
هام رو شدن
لغتنامه دهخدا
هام رو شدن . [ رَ / رُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تمام برآمدن دندانهای خیل و بغایت قوت رسیدن آن . (یادداشت مؤلف ): تذکیه ؛ هام رو شدن ستور. (زوزنی ). رجوع به همرفشده شود.
-
بزاد برآمدن
لغتنامه دهخدا
بزاد برآمدن . [ ب ِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + زاد + برآمدن ) بسیارساله شدن . سالخورده شدن . بزرگسال شدن . کهل شدن . مکاهله . تبدین . اسنان . (تاج المصادر بیهقی ). تذکیة. کِبَر. (از دهار).
-
گلو بریدن
لغتنامه دهخدا
گلو بریدن . [ گ ُ / گ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گلو بازبریدن . قطع کردن و بریدن گلو. بسمل کردن . جدا کردن سر از بدن . سر بریدن . تعییق . ذبح : تذکیه ؛ گلو بریدن گوسپند و جز آن . (منتهی الارب ) : به نشکرده ببرید زن راگلوتفو بر چنان ناشکیبا تفو. ابوشکور.اب...
-
مذکی
لغتنامه دهخدا
مذکی . [ م ُ ذَک ْ کی ] (ع ص ) فرس مذکی ؛ اسب دندان همه بیرون آمده . (از مهذب الاسماء). اسبی که از قروح آن یعنی برآمدن همه ٔ دندانهایش ، یک یا دو سال گذشته باشد. (از متن اللغة). المذاکی و المذکیات ؛ اسبی که به سن کمال و کمال قوت رسیده است ، واحد آن م...