کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تذکیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تذکیر
لغتنامه دهخدا
تذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنج...
-
واژههای همآوا
-
تزکیر
لغتنامه دهخدا
تزکیر. [ ت َ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || (مص ل ) کلان گردیدن شکم کودک و نیکو شدن حال او. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و رجوع به تز...
-
جستوجو در متن
-
یادآوری کردن
لغتنامه دهخدا
یادآوری کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تذکیر. تذکر دادن . به خاطر کسی آوردن چیزی را.
-
عطون
لغتنامه دهخدا
عطون . [ ع َ ] (ع ص ) شتر خوابیده در عَطَن .تذکیر و تأنیث در آن یکسان است . (از منتهی الارب ).
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک َ ] (ع اِ) وعظ. موعظه . تذکیر. ج ، کُروز. (دزی ج 2 ص 454).
-
اظواء
لغتنامه دهخدا
اظواء. [ اَظْ ] (ع اِ)ج ِ ظاء، از حروف تهجی بر تذکیر و ج ِ آن بر تأنیث ظاآت است . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به ظاء شود.
-
عسبارة
لغتنامه دهخدا
عسبارة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) بچه ٔ کفتار از گرگ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و گویند تذکیر و تأنیث آن برابر است . (از اقرب الموارد). حیوانی که از کفتار ماده و گرگ نر زایَد. (یادداشت مرحوم دهخدا). عسبار. رجوع به عسبار شود.
-
مذلغ
لغتنامه دهخدا
مذلغ. [ م ِ ل َ ] (ع اِ) نره .(آنندراج ). عوف . عضو تذکیر کلفت دراز بغایت سرخ . اذلغ. اذلغی . (از متن اللغة). رجوع به متن اللغة شود.
-
اذکار
لغتنامه دهخدا
اذکار. [ اِذْ ذِ ] (ع مص ) اذکار چیزی ؛ یادکردن آن را. گذشته ها یاد کردن . (مؤید الفضلاء). ادّکار. استذکار. تذکر. ذکر. || بیاد آوردن . تذکیر. با یاد آوردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
استذکار
لغتنامه دهخدا
استذکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اذّکار. تذکر. تَذکیر. ذِکری . یاد گرفتن خواستن . (زوزنی ). || یاد گرفتن . || درس گفتن . || نگاه داشتن . (منتهی الارب ). || استذکار کسی یا چیزی ؛ یاد گرفتن . || اِرتمام .
-
ذکری
لغتنامه دهخدا
ذکری . [ ذِ را ] (ع اِمص ) اسم مصدر از ذکر. تذکیر. یاد. یادآوردن . یادآوری . یادکرد. (دهار). یاد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تذکار. تذکیر. ذکر. تذکر. || بیان کردن . خلاف نسیان . || قیامت .ساعت . رستخیز. رستاخیز. || توبة. انابة. بازگشت از گناه...
-
کو
لغتنامه دهخدا
کو. [ ک َوو ] (ع اِ) روزن خانه . کوة [ ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ ]. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و این مذکر است . فیقال : هوالکو. (از اقرب الموارد). مذکر آید. (ناظم الاطباء). یا تذکیر جهت روزن کلان است وتأنیث جهت روزن خرد. (...
-
فتال
لغتنامه دهخدا
فتال . [ ف َت ْ تا ] (اِخ ) محمدبن حسن بن علی بن احمدبن علی ، حافظ واعظ، مکنی به ابوعلی و ملقب به فتال . از مردم نیشابور است . او راست : روضةالواعظین ، که بین ارباب موعظه و تذکیر مشهور است . و التنویر فی معانی التفسیر. (از روضات الجنات چ سنگی ص 591).