کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تذلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تذلیل
لغتنامه دهخدا
تذلیل . [ ت َ ] (ع مص ) خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). رام کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خوار پنداشتن کسی را و نرم گردانیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خوار کردن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد). || نهاده...
-
واژههای همآوا
-
تضلیل
لغتنامه دهخدا
تضلیل . [ ت َ ] (ع مص ) تَضلال . (اقرب الموارد). بی راه خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). منسوب کردن کسی را به ضلالت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بیراه گردانیدن . (دهار). ضایع گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). و ر...
-
تظلیل
لغتنامه دهخدا
تظلیل . [ ت َ ] (ع مص ) سایه وان کردن و در سایه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). سایبان کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سایه انداختن و سایه داری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پوشاندن و در سایه افکندن . (از اقرب الموارد). || ترسانیدن...
-
جستوجو در متن
-
مذلل
لغتنامه دهخدا
مذلل . [ م ُ ذَل ْ ل ِ ] (ع ص ) خوارکننده . حقیرکننده . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). نعت فاعلی است از تذلیل . رجوع به تذلیل شود. || آنکه خوشه های خرمابن را بر شاخ وی گذارد. (منتهی الارب ): ذلل الکرم والنخل ؛سوی قطوفه و دلاها لیسهل قطافها عند ایناعه...
-
پیناس
لغتنامه دهخدا
پیناس .(اِخ ) از نامهای خاص یهودان و در مقام تذلیل و ناپاکیزگی کسی گویند: فلان ملا پیناس است . (فرهنگ نظام ).
-
تمییث
لغتنامه دهخدا
تمییث . [ ت َ ] (ع مص ) سودن چیزی در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || تذلیل . (اقرب الموارد).
-
خوار پنداشتن
لغتنامه دهخدا
خوار پنداشتن . [ خوا / خا پ ِ ت َ ](مص مرکب ) تذلیل . اذلال . استذلال . (یادداشت مؤلف ).
-
مذلل
لغتنامه دهخدا
مذلل . [ م ُ ذَل ْ ل َ ] (ع ص ) نعت مفعولی است ازتذلیل . رجوع به تذلیل شود. || رام . مطیع.(ناظم الاطباء). رجوع به تذلیل شود : قبایل مغول قومی به اختیار و قومی به اجبار مذلل و مسخر فرمان او شدند. (جهانگشای جوینی ). || طریق مذلل ؛ ذلیل . راهی که سپردنش...
-
تدعیس
لغتنامه دهخدا
تدعیس . [ ت َ ] (ع مص ) نشان کردن و نیزه درزدن بجائی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیزه زدن بجائی . (المنجد). || تذلیل زن . (المنجد).
-
تکویح
لغتنامه دهخدا
تکویح . [ ت َ ] (ع مص ) چیره شدن در کارزار. || خوار کردن . || برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تذلیل زمام شتر. (از اقرب الموارد).
-
تذییخ
لغتنامه دهخدا
تذییخ . [ ت َذْ ] (ع مص ) رام گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تذلیل کسی . (اقرب الموارد). || قبول نکردن نخله گشن را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد).
-
مدیث
لغتنامه دهخدا
مدیث . [ م ُ دَی ْ ی َ ] (ع ص ) رام از هر چیزی : طریق مدیث ؛ راه کوفته و پاسپرده . بعیر مدیث ؛ مذلل بالریاضة. (منتهی الارب ). طریق مدیث ؛ مطروق . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از تدییث به معنی تذلیل . رجوع به تدییث شود.
-
تنویق
لغتنامه دهخدا
تنویق . [ ت َن ْ ] (ع مص ) رام کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). ناقه را ریاضت کردن . (زوزنی ). تذلیل ناقه و نیکو ریاضت کردن آن . || تلقیح کردن درخت خرما را. || تصفیف و تطریق و تسلیک چیزی . (از اقرب الموارد).