کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تذرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تذرو
لغتنامه دهخدا
تذرو. [ ت َ ذَرْوْ ] (اِ) مرغی سخت رنگین است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420)(حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مرغی است رنگین و نیکو. (صحاح الفرس ). نام مرغ دشتی باشد. (فرهنگ جهانگیری ). تذرج است که مرغ صحرایی شبیه به خروس باشد. (برهان ). مرغ معروف خوشرفت...
-
واژههای مشابه
-
بال تذرو
لغتنامه دهخدا
بال تذرو. [ ل ِ ت َ ذَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لکه ٔ ابر یعنی پارچه ٔ ابر. (غیاث اللغات ).
-
واژههای همآوا
-
تزرو
لغتنامه دهخدا
تزرو. [ ت َ رُوْ ] (اِ) شنجرف . (ناظم الاطباء).
-
تزرو
لغتنامه دهخدا
تزرو. [ت َ زَ رْوْ ] (اِ) تذرو و قرقاول . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
حیقط
لغتنامه دهخدا
حیقط. [ ح َ ق ُ ] (ع اِ) تذرو نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تذرو نر. حیقطان . (ناظم الاطباء).
-
چور
لغتنامه دهخدا
چور. (اِ) تورنگ را گویند و آن را تذرو نیز نامند. (جهانگیری ). پرنده ای است که تذرو می گویند و آن خروس صحرائی است . (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). پرنده ای است بقدر ماکیان اما خیلی خوشرنگ که در تکلم قرقاول و در مازندران تیرنگ گفته ...
-
جوربور
لغتنامه دهخدا
جوربور. (اِ) بر وزن روزکور، پرنده ایست صحرایی شبیه بخروس که آنرا تذرو نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به چور و چورپور و تذرو شود.
-
تدرو
لغتنامه دهخدا
تدرو. [ ت َ دَ ] (اِ) تَدرُج . (دهار). نام مرغی است صحرایی شبیه به خروس ، در نهایت خوش روشی و خوش رفتاری ، و آن را تذرو نیز گویند و معرب آن تدرج است و به تذرو معروف است ، گویند با درخت سرورغبتی دارد... و آن را به دری تورنگ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج...
-
یلوه
لغتنامه دهخدا
یلوه . [ ی َل ْ وَ / وِ ] (اِ) یلوی . قرقاول و تذرو. || داربست . (ناظم الاطباء).
-
تذروی
لغتنامه دهخدا
تذروی . [ ت َ ذَرْ ] (ص نسبی ) منسوب به تذرو. (ناظم الاطباء).
-
تزرو
لغتنامه دهخدا
تزرو. [ت َ زَ رْوْ ] (اِ) تذرو و قرقاول . (ناظم الاطباء).
-
تذرج
لغتنامه دهخدا
تذرج . [ ت َ ذَ ] (معرب ، اِ) معرب تذرو است و آن مرغی بود صحرائی شبیه به خروس . (برهان ). تَذْرُج . لغتی است در تَدْرُج . (از المنجد). رجوع به تدرج و تذرو و تورنگ و قرقاول شود.