کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدویر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدویر
لغتنامه دهخدا
تدویر. [ ت َدْ ] (ع مص ) گرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گرد و مدور گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرد گردانیدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). || گردانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المن...
-
واژههای مشابه
-
تدویر خوردن
لغتنامه دهخدا
تدویر خوردن . [ ت َدْ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن . (آنندراج ) : فلک ز شکل دواتش همی خورد تدویرقمر ز رفتن کلکش نمی بود سیار.امیر معزی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تداویر
لغتنامه دهخدا
تداویر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تدویر. (ناظم الاطباء) : اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت تدویر زمین را و تداویر زمان را.ناصرخسرو.رجوع به تدویر شود.
-
مدور
لغتنامه دهخدا
مدور. [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) آنکه دور می گرداند. (ناظم الاطباء). گرداننده . (آنندراج ): دَوَّرَه ُ؛ جعله یدور. (متن اللغة). رجوع به تدویر شود. || گرد و مدور گرداننده ٔ چیزی . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تدویر به معنی گرد و دایره کردن چیزی را. رجوع ب...
-
گردی
لغتنامه دهخدا
گردی . [ گ ِ ] (حامص ) تدویر. (ناظم الاطباء). استداره . کرویت .
-
گردبرگ
لغتنامه دهخدا
گردبرگ . [ گ ِ ب َ ] (ص مرکب ) گیاهها که برگ نزدیک به تدویر دارند، چون : خطمی و پنیرک و جز آن دو.
-
سملکة
لغتنامه دهخدا
سملکة. [ س َ ل َ ک َ ] (ع مص ) دراز کردن لقمه را در تدویر. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
صعود تدویری
لغتنامه دهخدا
صعود تدویری . [ ص ُ دِ ت َدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن کوکب است در نطاق سوم و چهارم تدویر.
-
رصدنشین
لغتنامه دهخدا
رصدنشین . [ رَ ص َ ن ِ ] (نف مرکب ) که در رصد نشیند. که در رصدگاه بنشیند. مقیم رصدگاه . || رصدبند. منجم و ستاره شناس . (از آنندراج ) : هست از تو رصدنشین به تشویرتدویر نه و کمال تدویر. واله هروی (از آنندراج ).و رجوع به رصدبند و رَصَدْوَر شود.
-
گرداندام
لغتنامه دهخدا
گرداندام . [ گ ِ اَ ] (ص مرکب ) فربه و مایل به تدویر. کوتاه و فربهی مطبوع . گرد و غند. مقابل درازاندام . درچیده . کُبکُب . (منتهی الارب ).
-
ذروتین
لغتنامه دهخدا
ذروتین . [ ذَرْ وَ ت َ / ذُ وَ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ذروة. در اصطلاح علمای هیأت ، مراد ذروه ٔ تدویر و ذروه ٔ اوج است .
-
زایدالحساب
لغتنامه دهخدا
زایدالحساب . [ ی ِ دُل ْ ح ِ ] (ع ص مرکب ) زائدالحساب . در اصطلاح احکامی ، کوکبی که در نطاقین اول و دوم فلک تدویر یا در نطاقین سیم و چهارم فلک اوج باشد.
-
مدوری
لغتنامه دهخدا
مدوری . [ م ُ دَوْوَ ] (حامص ) گردی . تدویر. (فرهنگ فارسی معین ). مدوربودن : رکن ها درمالیده است تا به مدوری مایل است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین ).