کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدمر
لغتنامه دهخدا
تدمر. [ ت َ م ُ ] (اِخ ) پالمیر . شهری به شمال شرقی دمشق در واحه ٔ بادیةالشام که پایتخت ملکه زینب و محل تجارت و راه بازرگانی بود. امپراطور اورلیانوس بسال 272 م . آنرا گشود و ویرانیها و ستم های زیادی بر آن دیار و مردمش روا داشت و تا سال 633م . که عرب ...
-
تدمر
لغتنامه دهخدا
تدمر. [ت َ م ُ ] (اِخ ) نام دختر حسان بن اُذَیْنة است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
تدمری
لغتنامه دهخدا
تدمری . [ ت َ م ُ ] (ص نسبی ) منسوبست به تدمر که شهریست در طرف بری شام . (انساب سمعانی ). رجوع به تدمر شود.
-
حوارین
لغتنامه دهخدا
حوارین . [ ] (اِخ ) نام قریه ای است در بین تدمر و شام و در دو منزلی تدمر. یزیدبن معاویه در این محل درگذشت . رجوع به معجم البلدان شود.
-
تامار
لغتنامه دهخدا
تامار. (اِخ ) اسم مکانی است که بطرف شرقی یهودا واقع است . (کتاب حزقیال 47:19 و 48:28) و در تعیین موضعآن اختلاف است . بعضی بر آنند که همان «تدمر» است که در دشت بود. رجوع به تدمر شود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
سخنه
لغتنامه دهخدا
سخنه . [ س ُ ن َ ] (اِخ ) شهرکی است در بیابان شام بین تدمر و عرض و ارک و قومی از عرب دراین مکان سکونت دارند. و حد آن ارک و عرض است . (معجم البلدان ). در شام بشمال شرقی تدمر است . (دمشقی ).
-
عویر
لغتنامه دهخدا
عویر. [ ع َ ] (اِخ ) از قرای شام است ، و گویندآبیست بین حلب و تدمر. رجوع به معجم البلدان شود.
-
صحصحان
لغتنامه دهخدا
صحصحان . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) موضعی است میان حلب و تدمر. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
بییضة
لغتنامه دهخدا
بییضة. [ ب ُ ی َی ْ ض َ ] (اِخ ) نام آبی است . (از لسان العرب ). آبی است بین حلب و تدمر. (از مراصد الاطلاع ).
-
قریتان
لغتنامه دهخدا
قریتان . [ ق َرْی َ ] (اِخ ) دهی است بزرگ از توابع حمص در راه بریه بین بریه و سخنه و ارک که مردم آن همه نصاری هستند. ابوحذیفه در فتوح الشام گوید: خالدبن ولید از تدمر به قریتان وارد شد. و این همان است که آن را حوارین خوانند، و میان آن و تدمر دو مرحله ...
-
متدمر
لغتنامه دهخدا
متدمر. [ م ُ ت َ دَم ْ م ِ ] (ع ص ) هلاک شونده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) || غضبناک و خشمناک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدمر شود.
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ] (اِخ ) شهری است به شام . (منتهی الارب ). شهرکی است در بیابان شام که اکنون از اعمال حلب است . و آن بین تدمر و الرصافة الهشامیة قرار دارد. و تعدادی از بزرگان بدانجا نسبت دارند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ طَی ْ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم . || دوده ای است به مصر. (منتهی الارب ). || نام قریه ٔعرض از توابع شام که واقع بین تدمر و حلب میباشد.
-
یراح
لغتنامه دهخدا
یراح . [ ی َ ] (معرب ، اِ) یرح ، که براح مصحف آن است به لغت اهل تدمر به معنی خورشید است . (ازنشوء اللغة ص 28). || به لغت آشوری ماه (قمر) است . (از نشوء اللغة ص 28). و رجوع به یرح شود.