کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تدریس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تدریس
لغتنامه دهخدا
تدریس . [ ت َ ] (ع مص ) سبق گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سبق دادن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). درس دادن کتاب . (از اقرب الموارد) (از المنجد). تعلیم و گفتن درس و سَبَق . (ناظم الاطباء) : و با بوصادق در نشابور گفته که مدرسه ای خواهد کرد سخت به...
-
واژههای مشابه
-
تدریس کردن
لغتنامه دهخدا
تدریس کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعلیم دادن . درس دادن : فلان در دانشگاه تدریس میکند.
-
جستوجو در متن
-
مدرس
لغتنامه دهخدا
مدرس . [ م َ رَ ] (ع اِ) موضعالدرس . موضعالدراسة. (متن اللغة). محلی که در آن تدریس کنند. جای تدریس . آموزشگاه . (فرهنگ فارسی معین ). مدرسه . رجوع به مدرسه شود.
-
کنسرواتوار
لغتنامه دهخدا
کنسرواتوار. [ ک ُ س ِرْ ] (فرانسوی ، اِ) مدرسه ای که در آنجا موسیقی ، تئاتر و هنرهای نمایشی را تدریس کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ادراس
لغتنامه دهخدا
ادراس . [ اِ ] (ع مص ) سبق گفتن . (منتهی الارب ). درس کتاب کردن . (آنندراج ). تدریس .
-
تناوة
لغتنامه دهخدا
تناوة. [ ت ِ وَ ] (ع اِ) تنایة. ترک مطالعه ٔ کتب و درس و تدریس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مدراس
لغتنامه دهخدا
مدراس . [ م ِ ] (ع اِ) خانه ای که در آن تدریس شود. مدرسة. (از متن اللغة). آنجا که یهود توراة درس کنند. (السامی ). جای درس قرآن و از آن است مدراس یهود. (منتهی الارب ). خانه ای که در آن تورات تدریس شود. (از اقرب الموارد). کنیس الیهود. ج ، مداریس . (از ...
-
مدرس
لغتنامه دهخدا
مدرس . [ م ِ رَ ] (ع اِ) مَدرَس . موضع درس و جای درس گفتن . (ناظم الاطباء). جائی که در آن تدریس کنند. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرسه و مَدرَس شود. || کتاب درسی . کتابی که تدریس شود. (اقرب الموارد). کتاب . (متن اللغة) (منتهی الارب ).
-
ابن خمیس
لغتنامه دهخدا
ابن خمیس . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمد. شاعر و ادیب تلمسانی . او در غرناطه تدریس میکرده و به سال 708 هَ .ق . در همان شهر کشته شده است .
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (اِخ ) از اهالی قسطمون و از شعرای قرن دهم هجری است و بوعظ و تدریس اشتغال داشت . اشعار او عارفانه است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
جامعةالجزائر
لغتنامه دهخدا
جامعةالجزائر. [ م ِ ع َ تُل ْ ج َ ءِ ] (اِخ ) دانشگاه تدریس زبان عربی جدید و آثار اسلامی و تاریخ است که در 1909م . در الجزائر تأسیس شده است . (از اعلام المنجد).
-
شرف الدین طبیب
لغتنامه دهخدا
شرف الدین طبیب . [ ش َ رَ فُدْ دی ن ِ طَ ] (اِخ ) به نیابت ابن قیس نصرانی ، تدریس طب مدرسه ٔ مستنصریه داشت . (از یادداشت مؤلف ).
-
ملایی
لغتنامه دهخدا
ملایی . [ م ُل ْ لا ] (حامص ) منسوب به ملا و شغل و پیشه ٔ ملا. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملا شود. || تدریس و تعلیم و مکتب داری . (ناظم الاطباء).