کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تداوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تداوی
لغتنامه دهخدا
تداوی . [ ت َ ] (ع مص ) خویشتن رابه چیزی دارو کردن . (زوزنی ). خویشتن را دارو کردن به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دوا کردن و درمان نمودن . (غیاث اللغات ). خود را به چیزی دارو کردن .(آنندراج ). خود را علاج کردن . (المنجد) : اگر سنبل از ضعف د...
-
واژههای مشابه
-
اصول تداوی
لغتنامه دهخدا
اصول تداوی . [ اُ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درمانشناسی . (لغات فرهنگستان ). رجوع به درمانشناسی شود.
-
جستوجو در متن
-
درمان شناسی
لغتنامه دهخدا
درمان شناسی . [ دَ ش ِ ] (حامص مرکب ) درمان شناس بودن . اصول تداوی .
-
انجزه
لغتنامه دهخدا
انجزه . [ ] (اِ) تخمی است که در تداوی بکار برندش . (از مؤید الفضلاء).
-
عسبق
لغتنامه دهخدا
عسبق . [ ع ِ ب ِ ] (ع اِ) درختی است تلخ که در تداوی جراحت بکار آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شویلاء
لغتنامه دهخدا
شویلاء. [ ش ُ وَ ] (ع اِ مصغر) (مصغراً) گیاهی است که در تداوی بکار آید. (منتهی الارب ).
-
درمان شناس
لغتنامه دهخدا
درمان شناس . [ دَ ش ِ ] (نف مرکب ) درمان شناسنده . شناسنده ٔ درمان . متخصص در اصول تداوی .
-
قارون
لغتنامه دهخدا
قارون . (اِ) نام گیاهی است که آن را اوج خوانند. (آنندراج ). فریز که گیاهی است خوشبوی و در تداوی به کار آید. (منتهی الارب ).
-
متداوی
لغتنامه دهخدا
متداوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آن که خود را دارو کند. (از آنندراج ). آن که خویشتن را دارو کند. (ناظم الاطباء). آن که خود را معالجه کند. و رجوع به تداوی شود.
-
عهعخ
لغتنامه دهخدا
عهعخ . [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) درختی است که از تنه و برگش تداوی نمایند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عهخع. رجوع به عهخع شود.
-
عقیر
لغتنامه دهخدا
عقیر. [ ع ِق ْ قی ] (ع اِ) گیاه که بدان تداوی نمایند، یا اصل داروها. || درخت . (منتهی الارب ). ج ، عَقاقیر. (ناظم الاطباء).
-
سم شناسی
لغتنامه دهخدا
سم شناسی . [ س َ ش ِ ] (حامص مرکب ) فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها. زهرشناسی . علم سموم . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فریر
لغتنامه دهخدا
فریر. [ ف َ ] (اِ) گیاهی است بغایت خوشبو وتفریج دل کند و بدان تداوی نمایند و آن را گاوزبان گویند و به عربی لسان الثور خوانند. (برهان ). مصحف فریز است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فریز شود.