کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخمی
لغتنامه دهخدا
تخمی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) که تخم گذارد: مرغ تخمی . || که برای کاشتن تخمهایش گذارند تا سخت درشت و رسیده شود: خیار تخمی . بادنجان تخمی . کدوی تخمی . || که برای فحل دادن به ماده نگاه دارند. که از او ماده آبستن کنند. مقابل اخته : اسب تخمی . (یادداشت بخط م...
-
جستوجو در متن
-
گاوشو
لغتنامه دهخدا
گاوشو. (اِ) غاوشو. خیار تخمی .
-
سایوس
لغتنامه دهخدا
سایوس . (اِ) اسبغول و آن تخمی است معروف و بعربی بزرقطونا خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
-
لهلهان
لغتنامه دهخدا
لهلهان . [ ل َ ل َ ] (اِ) تخمی است دوائی که آن را فرنجمشک خوانند. (برهان ).
-
انجزه
لغتنامه دهخدا
انجزه . [ ] (اِ) تخمی است که در تداوی بکار برندش . (از مؤید الفضلاء).
-
زینان
لغتنامه دهخدا
زینان . (اِ) نانخواه است و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان ) (آنندراج ). زینیان . (ناظم الاطباء). زنیان . (از شرفنامه ٔ منیری ).
-
زینیان
لغتنامه دهخدا
زینیان . (اِ) زینان است که نانخواه باشد و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان ) (آنندراج ). نانخواه . (ناظم الاطباء). رجوع به زینان شود.
-
ژاژومک
لغتنامه دهخدا
ژاژومک . [ م َ ] (اِ) لوبیا را گویند و آن تخمی است که بعربی لیاء خوانند. (برهان ). رجوع به لوبیا شود.
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ج ِ ] (اِ) تخمی باشد که بر روی خمیر نان پاشند و آنرا نانخواه و زنیان هم گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
ژنیان
لغتنامه دهخدا
ژنیان . [ ژِن ْ ] (اِ) نانخواه و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان ریزند. (برهان ). همان زنیان است به زای تازی که نانخواه باشد. (آنندراج ).
-
سرخدانه
لغتنامه دهخدا
سرخدانه . [ س ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )تخمی است که در دواها استعمال نمایند. (آنندراج ).
-
فسلیون
لغتنامه دهخدا
فسلیون . [ف َ ] (معرب ، اِ) به یونانی تخمی است که سبیوش و بذرقطونا باشد. (برهان ). اسفرزه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
احجارالخیل
لغتنامه دهخدا
احجارالخیل . [ اَ رُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) اسبان که برای نسل نگاه دارند. اسپ تخمی .
-
اسپیوش
لغتنامه دهخدا
اسپیوش . [ اِ ] (اِ) اسبغول است که بزرقطونا باشد. (برهان ). نام تخمی است که آن را اسپغول هم گویند و به تازی بزرقطونا و بیونانی فسیلون نامند. (جهانگیری ). اسفیوش . اسفرزه .