کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخمير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تخمیر
لغتنامه دهخدا
تخمیر. [ ت َ ] (ع اِ) سطحی از گل و گچ کرده و خطوطی به اقتضای حال بر آن کشیده که پاره آجرهای خرد و درشت تراشیده ای بر آن خطوط نهند و با گچ آن آجرها را بهم استوار کنند و مجموع را چون گُلی در نماها نهند زینت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تخمیر
لغتنامه دهخدا
تخمیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشانیدن روی . (اقرب الموارد) (المنجد). || مایه کردن در خمیر و گذاشتن آرد و گل ومانند آن را تا خمیر شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مایه کردن در خمیر. (از المنجد...
-
جستوجو در متن
-
بسنخدن
لغتنامه دهخدا
بسنخدن . [ ب َ س َ ن َ دَ ] (مص ) تخمیر نمودن . || به جوشش آوردن . (ناظم الاطباء).
-
آفتاب پرورد
لغتنامه دهخدا
آفتاب پرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) آفتاب پرورده . آنکه در آفتاب نهاده باشند تخمیر یا قوام آمدن را : شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیف تر و زودگوارتر از همه ٔ شرابها بود. (نوروزنامه ).
-
بسخندن
لغتنامه دهخدا
بسخندن . [ ب َ خ َ دَ ] (مص ) بمعنی خمیر ساختن . (آنندراج ). سبب تخمیر شدن بواسطه ٔ خمیر ترش . (ناظم الاطباء). || سبب غلیان شدن . (ناظم الاطباء).
-
خلطین
لغتنامه دهخدا
خلطین . [ خ َ ] (ع اِ) آبی که در آن خرما ویا مویز خیسانیده و بحالت تخمیر درآمده مسکر شده باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
چل صبح
لغتنامه دهخدا
چل صبح . [ چ ِ ص ُ ] (اِ مرکب ) یعنی آن چهل صباح که در آن تخمیر طینت آدم شده . (آنندراج ). آن چهل صبح که در تخمیر خمیر طینت آدم گذشت . (شرفنامه ٔ منیری ). چهل صبحی که گل آدم تخمیر شده بود. (ناظم الاطباء). مخفف چهل صبح . و به همان معنی . (از آنندراج )...
-
گل شدن
لغتنامه دهخدا
گل شدن . [ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آلوده شدن . (آنندراج ) : میرسد از سازش ما یار را آلودگی گر خدا را دست از تخمیر آدم گل شود.طاهر وحید (از آنندراج ).
-
نیم جوشیده
لغتنامه دهخدا
نیم جوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیم جوش . آب یا مایعی که بر آتش خوب نجوشیده باشد. || شرابی که تخمیر آن هنوز کامل نشده است و نارس است : نیم جوشیده عصیر از سر خم درکشیدن ، که چنین است صواب .منوچهری .
-
سریشتن
لغتنامه دهخدا
سریشتن . [ س ِ ت َ ] (مص ) سرشتن . تخمیر کردن . خمیر کردن : ز کس سخن چه نیوشم حدیث خوش چه سرایم تنور گرم نبینم فطیرها چه سریشم .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 653).
-
مایه خمیر
لغتنامه دهخدا
مایه خمیر. [ ی َ / ی ِ خ َ ] (اِ مرکب ) خمیر مایه . خمیر ترش شده که به خمیر زنند تخمیر را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به خمیر مایه شود.
-
ترشیدن
لغتنامه دهخدا
ترشیدن . [ ت ُ / ت ُرُ دَ ] (مص ) ترش شدن و انقلاب و حالت تخمیر در چیزی ظاهر شدن . (ناظم الاطباء) : اگر آن طعام نترشیدی و قی نکردی جزو آدمی خواست شدن . (فیه مافیه ).
-
زیماز
لغتنامه دهخدا
زیماز. (فرانسوی ، اِ) دیاستاز مخمر آبجو که موجب تجزیه ٔ گلوکز به الکل و گاز کربنیک در تخمیر الکلی می گردد. (از لاروس ). آنزیمی که در مخمر آب جو وجود دارد. از تأثیر آن بر قند، الکل و گاز کربونیک تولید میشود. (دایرة المعارف فارسی ). مایه ها را می توان...
-
آشوردن
لغتنامه دهخدا
آشوردن . [ دَ ] (مص ) آشوریدن . شورانیدن . درهم کردن . بر هم زدن . زبرزیر کردن . || آمیختن . مزج . || تخمیر. خمیر کردن . سرشتن . || آشفتن خواب کسی را، او رابدخواب کردن : مرا دل نیامد که ایشان را بیدار کنم و خواب بر ایشان بیاشورم . (تفسیر ابوالفتوح را...