کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخمار
لغتنامه دهخدا
تخمار. [ت ُ ] (اِ) تیری که پیکان ندارد و بجای پیکان گرهی دارد. (برهان ). تیر بی پیکان و بی پر که تُکمار و تُکه گویند. (فرهنگ رشیدی ). تیری که بجای پیکان گرهی داشته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تکمار و تُکه شود.
-
تخمار
لغتنامه دهخدا
تخمار. [ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان جابلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد است که در چهل ونه هزارگزی شمال الیگودرز و کنار راه مالرو چهارشنبه به آب باریک قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 361 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول آنجا غلات و لبنیات است و ش...
-
جستوجو در متن
-
تگمر
لغتنامه دهخدا
تگمر. [ ت ُ م َ ] (اِ) تیر تخمار است و آن تیری باشد که بجای پیکان گرهی از چوب دارد. (برهان ). تیری بود معروف که آن را عامه تکه گویند. (فرهنگ جهانگیری ). تُکمار تیری است معروف که عامه تکه گویند. (فرهنگ رشیدی ). تکمر و تخمار. (ناظم الاطباء). رجوع به تک...
-
تکمار
لغتنامه دهخدا
تکمار. [ ت ُ ] (اِ) بمعنی تخمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی دارد. (برهان ) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ). و آنرا تُکمُر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). تیری است بی پیکان که بجای پیکان گرهی بشکل تخم کبوتر دارد و از آن او را تخمار...
-
تکمر
لغتنامه دهخدا
تکمر. [ ت ُ م َ ] (اِ) مخفف تکمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی از چوب و استخوان دارد. (برهان ). مخفف تکمار است . (آنندراج ). تکمار. (ناظم الاطباء). تیری معروف که برای مرغانش فرستند. عامه تکه گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به تکه و...
-
سپری
لغتنامه دهخدا
سپری . [ س ِ پ َ ] (ص نسبی ) پازند «سپور» (کامل ) و «سپوری » = پهلوی «سپوریک » (تمام )، پهلوی «سپور» ، (تمام ) «سپورکیه » (کمال ، تمامی )، ارمنی «سپر» (پایان ). کلمه ٔ سپری فارسی = پهلوی «سپریک » ، پهلوی «سپور» = پارسی باستان «سپرنه » ، ارمنی «سپر» ....