کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخلیه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخلیه شدن
لغتنامه دهخدا
تخلیه شدن . [ ت َ ی َ/ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خالی شدن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تخلیه کردن
لغتنامه دهخدا
تخلیه کردن . [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خالی کردن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
پردختن
لغتنامه دهخدا
پردختن . [ پ َ دَ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه کردن . رد کردن دینی . دادن . کارسازی کردن . پرداختن . واپس دادن . پرداختن پولی بکسی . مبلغی را بکسی پرداختن . || خلوت کردن . پرداختن . خالی کر...
-
ریدن
لغتنامه دهخدا
ریدن . [ دَ ] (مص ) به قضای حاجت رفتن و تغوط کردن . (ناظم الاطباء). غایط کردن ؛ ای ثفل غذا از راه معین بیرون آمدن . (غیاث اللغات ). برادر شاشیدن . (آنندراج ). تخلیه ٔ شکم کردن . بیرون ریختن فضولات شکم از راه مقعد. تغوط کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : از...
-
شکست
لغتنامه دهخدا
شکست . [ ش ِ ک َ ] (مص مرخم ، اِمص ) حاصل بالمصدر شکستن ، و با لفظ آمدن و افتادن و افکندن و آوردن و خوردن و کشیدن و بالیدن مستعمل . (آنندراج ). کسر. شکستگی . عمل شکستن . نقض . شکسته شدن . (یادداشت مؤلف ). شکستن وکسر و انکسار و شکستگی . (ناظم الاطباء...
-
جرثقیل
لغتنامه دهخدا
جرثقیل . [ ج َرْ رِ ث َ ] (اِ مرکب ) نام علمی است که در آن قواعد کشیدن و برداشتن بارهای گران مندرج است . چنانکه گردون که به ارابه شهرت دارد و به هندی گاری وچهکرا گویند یکی از جمله اقسام جرثقیل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). علم الحیل . ابزاری که بد...
-
جت
لغتنامه دهخدا
جت . [ ج ِ ] (انگلیسی ، اِ) در اصطلاح ، به نوعی از هواپیما اطلاق میشود که دارای حرکت جتی است و حرکت جتی آن جهش به پیش است که برای متحرک بر اثر تخلیه ٔ خلفی سیل مواد لازم برای حرکت ایجاد میشود. در راکتها عامل موجب حرکت از سوختن اکسیژن انباشته شده در د...
-
صادق خان زند
لغتنامه دهخدا
صادق خان زند. [ دِ ن ِ زَ ] (اِخ ) وی برادر کوچک کریم خان است و همواره اطاعت او میکرد. کریم خان وی را با سی هزار سوار و پیاده مأمور فتح بصره کرد. و او شش ماه بصره را سخت در محاصره گرفت . سپس کریمخان ، علیمحمدخان ولد محمدخان زند را به یاری وی فرستاد....
-
لام پن
لغتنامه دهخدا
لام پن . [ پ ُ ] (اِخ ) پسر اُلمپ یُدر نام یکی از سران لشکری یونان در جنگ ایران و یونان به عهد خشایارشا. توضیح آنکه وقتی سپاه یونان به اری تر واقع در بئوسی رسید و دید سپاه پارس به طول رود آسپ اردو زده است پس از مشورت در کوهپایه ٔ سی ترون صفوف خود را ...
-
اطلاق
لغتنامه دهخدا
اطلاق . [ اِ ] (ع مص ) اطلاق عدو؛ زهر خورانیدن دشمن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نوشاندن زهر دشمن را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اطلاق بنخلة؛ گشنی دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشن دادن خرمابن را. (ناظم الاط...
-
اجابة
لغتنامه دهخدا
اجابة. [ اِ ب َ ] (ع مص ) اِجابت . پاسخ . (منتهی الارب ). پاسخ دادن . پتواز کردن . جواب دادن . (وطواط). || قبول کردن (دعا و دعوت و خواهش ). برآوردن . روا کردن . پذیرفتن . اِنجاح . اسعاف : اجاب اﷲ دعاؤه . (منتهی الارب ). و اجابت کرد و مهیا شد امیرالم...
-
خسرو
لغتنامه دهخدا
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان اشکانی و اشک بیست و چهارم است که از 108 یا 110 م . تا 128 یا 130 م . بر ایران حکم راند. او چون بسلطنت رسید مصادف با جاه طلبی های تراژان امپراطور روم گردید و این امپراطور ببهانه ٔ ارمنستان بظاهر ولی فت...
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (دستور اللغة) (مهذب الاسماء) (دهار). واداشتن . (زوزنی ). بازداشت . بند کردن . قید کردن . بستن . توقیف . زندان . بند. مقابل اطلاق : سیزده سال اگر ماند در خلد کسی برسبیل حبس آن خلد نم...