کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخریج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخریج
لغتنامه دهخدا
تخریج . [ ت َ ] (ع مص ) بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب ). بیرون آوردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخریج چیزی از جایی ؛ خارج کردن آن از آن جای . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || فرا راه افکندن شاگرد را. (از تاج المصادر بیهقی ). ...
-
جستوجو در متن
-
تخریجات
لغتنامه دهخدا
تخریجات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تخریج : و چون آن نوع کلمات را به مواعظ و نکت متصوفه آمیخته بود و از تخریجات خویش بحث در این اقاویل ریخته . (جهانگشای جوینی ). رجوع به تخریج شود.
-
پاکنویس
لغتنامه دهخدا
پاکنویس . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) مبیضه . تخریج . مقابل پیش نویس و مُسوَده .
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن یوسف بن محمد ملقب به جمال الدین و معروف به الزیلعی . فقیه و عالم بحدیث بود. اصل او از مردم زیلع و به سال 762 هَ . ق . به قاهره درگذشت . او راست : تخریج احادیث الهدایه در مذهب حنفی . تخریج احادیث الکشاف . (از الاعلام...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد شارکی هروی شافعی ، مکنی به ابوحامد و متوفی به سال 355 هَ .ق . او راست : تخریج بر صحیح مسلم .
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن صاعد، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن صاعد، از ادبای قرن سوم و چهارم هجری بود. او راست : تخریج احادیث ابن مسعود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابن صاعد شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن زیادبن عبید الخزاعی معروف به ابن زراة. متوفی در 273 هَ . ق . وی از کتبه ٔ رجاله و از حفظه بود و در جوانی درگذشت و حدیث او تخریج نشده . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 212).
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن مسعودانصاری بدری . ابن منده نام وی را آورده و حدیثی از او تخریج کرده است . وی از کسانی است که درک محضر پیامبر (ص ) را کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 174 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حنظلةالجعفی . اگر اسناد صحیح باشد گویا وی برادر سویدبن حنظله باشد. ابن قانع وی را یاد کرده و از طریق گروهی از روات از وی حدیث تخریج کرده است . (از الاصابة ج 1 ص 156).
-
اسبوسبوس
لغتنامه دهخدا
اسبوسبوس . [ اِ بو س ِب ْبو ] (اِخ ) قفطی گوید: نفس افلاطون در تعلیم مبارک بود و گروهی از علماء بدو تخریج یافتند و پس از او مشهور شدند از جمله ٔ آنان اسبوسبوس از مردم اثینس (آطن ) و پسر خواهر افلاطون است . (تاریخ الحکماء ص 24). و رجوع به اسپوزیپوس شو...
-
اسعردی
لغتنامه دهخدا
اسعردی . [ اِ ع ِ ] (اِخ ) عبیدبن محمدبن عباس مکنی به ابی القاسم (622 - 692 هَ .ق .). حافظ حدیث و بارع در تخریج و اسماءالرجال . او را شروح بسیار است . مولد وی اسعرد و وفات او در قاهره است .(الاعلام زرکلی ج 2 ص 621 از تذکرةالحفاظ ج 4 ص 257).
-
اصبغ
لغتنامه دهخدا
اصبغ. [ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن نباتة حنظلی کوفی . تابعی و از یاران علی (ع ) بود. ابن ماجه حدیث او را که از علی (ع ) آورده است تخریج کرده است . کنیت او ابوالقاسم بود. رجوع به الاصابة ج 1 ص 111 و عقدالفرید ج 3 ص 298 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 558 شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان صدفی . دارقطنی در سنن خبر منکری از او تخریج کرده و میگوید: حسین کوکبی از خالد از ابوعاصم از ابن جریح از ابوزبیر از شریح حدیثی آورده است . بخاری در «تاریخ » این خبر را از ابی عاصم نقل و در «صحیح » آن را به شریح منسوب کر...
-
حریری
لغتنامه دهخدا
حریری . [ ح َ ] (اِخ ) دمشقی . ابوبکر تقی الدین بن ابی الصدق علی بن محمد شافعی . در 851 هَ . ق . درگذشت . او راست «تخریج المحرر فی شرح حدیث النبی المطهر» تألیف ابن عبدالهادی در دوازده مجلد. (هدیة العارفین ج 1 ص 237).