کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخرخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخرخر
لغتنامه دهخدا
تخرخر. [ ت َ خ َ خ ُ ] (اِمص جعلی ) منحوت از خر فارسی بمعنی حمار. بمزاح یا بقصد، خود را به نادانی (خری ) زدن . خری نمودن . خویشتن را خر و نادان نمودن . وانمودن که نادان است و نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تخرخر
لغتنامه دهخدا
تخرخر. [ ت َ خ َ خ ُ ] (ع مص ) بجنبیدن شکم بزرگ . (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). جنبان ش__دن شکم کسی از کلانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).