کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخت بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخت بر
لغتنامه دهخدا
تخت بر. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) بَرنده ٔ تخت . تخت گیر. که تخت رباید و گیرد : تخت بر، آن سر که بر او پای تست بختور، آن دل که در او جای تست .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
عودی تخت
لغتنامه دهخدا
عودی تخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء).
-
یک تخت
لغتنامه دهخدا
یک تخت . [ ی َ / ی ِ ت َ ] (اِ مرکب ) یک تخته . یک دست . (یادداشت مؤلف ) : اما چون سوگند در میان است از جامه خانه های خاص برای تشریف و مباهات یک تخت جامه از طراز خوزستان ... برگیرم . (کلیله و دمنه ).
-
تخت آبنوسی
لغتنامه دهخدا
تخت آبنوسی . [ ت َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که بعربی لیل خوانند. (برهان ). کنایه از شب باشد. (انجمن آرا) (از آنندراج ). شب . (فرهنگ رشیدی ).
-
تخت جمشید
لغتنامه دهخدا
تخت جمشید. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرودشت در بخش زرقان شهرستان شیراز است که در سی هزارگزی شمال خاور زرقان و در کنار شوسه ٔ اصفهان به شیراز قرار دارد. دامنه ای معتدل است . 580 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ سیوند و محصول آن غلات و حبوبات و ...
-
تخت چمن
لغتنامه دهخدا
تخت چمن . [ ت َ چ َ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان احمدآباد در بخش مرکزی شهرستان آباده است که در شصت وپنج هزارگزی جنوب اقلید و در کنار راه فرعی ده بید به اقلید و احمدآباد واقع است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
تخت حیران
لغتنامه دهخدا
تخت حیران . [ ت َ ت ِ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی است در حوالی تفت که جایی است در یزد. (بهار عجم ) (آنندراج ) : از لاله و گل چو طفل معجم بابا خندان همیشه خرم قرص مه و خور که برتر آمداز کوه تنور او برآمدهر جا جبلی است تا بدخشان از حیرتیان تخت حیران .محسن تا...
-
تخت خسرو
لغتنامه دهخدا
تخت خسرو. [ ت َ ت ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) خرابه ای در جنگل زیارت خواسته رود، از دهات استراباد رستاق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 128 و ترجمه ٔ وحید ص 171 شود.
-
تخت خسرو
لغتنامه دهخدا
تخت خسرو. [ ت َ ت ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام تخت خسرو پرویز که طاق مانند بود ومانند آسمان صور بروج و کواکب در آن نقش یافته بود... (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تخت طاقدیس شود.
-
تخت داود
لغتنامه دهخدا
تخت داود. [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) نام کوهی در حوالی تفت که جایی است در یزد. (بهار عجم ) (از آنندراج ذیل تخت حیران ) : نه منظر اختران مسعوداورنگ نشین تخت داود.محسن تأثیر (از بهار عجم ).
-
تخت دیکا
لغتنامه دهخدا
تخت دیکا. [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) خرابه ای در جنگل زیارت خواسته رود، از دهات استراباد رستاق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 128 شود.
-
تخت رحمت
لغتنامه دهخدا
تخت رحمت . [ ت َ ت ِ رَ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرپوش صندوق عهد بود. این لفظ در زبان عبری بمعنی سرپوش و کنایه از پوشیدن و عفو گناه می باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
تخت رستم
لغتنامه دهخدا
تخت رستم . [ ت َ ت ِ رُ ت َ ] (اِخ ) تپه ای نزدیک نکا میان کوه آسیمان و نیلاکوه ، از کوههای رامیان . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو ترجمه ٔ وحید ص 87 و 172 شود.
-
تخت سراج
لغتنامه دهخدا
تخت سراج . [ ت َ ت ِ س َ ] (اِخ ) نام مدرسه ٔ شیخ ابواسحاق کازرونی است . گویند شیخ در آن مدرسه چراغی به دست خود روشن کرده اند و اکنون چهارصد سال زیاده باشد، آن چراغ همچنان افروخته است . (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ). ...