کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تختگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تختگاه
لغتنامه دهخدا
تختگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تخت خانه . (آنندراج ). محل تخت و محل جلوس پادشاه . (ناظم الاطباء). دربار. جایی که شاهان بر تخت نشینند اداره ٔ کشور را. مکانی که تخت شاهی در آن قرار دارد : نبینی ز شاهان که بر تختگاه ز دانندگان بازجویند راه . ابوشکور.کیی وا...
-
واژههای مشابه
-
تختگاه درویش
لغتنامه دهخدا
تختگاه درویش . [ ت َ دَرْ ] (اِخ ) ده کوچکی است نزدیک تختگاه جهان بخش . رجوع به تختگاه جهان بخش شود.
-
تختگاه جهان بخش
لغتنامه دهخدا
تختگاه جهان بخش . [ ت َ ج َ هام ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از بخش گوران در شهرستان اسلام آباد غرب است که در بیست هزارگزی شمال گهواره و در کنار راه فرعی تفنگچی به سنجابی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 220 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوب...
-
تختگاه حسین سلطان
لغتنامه دهخدا
تختگاه حسین سلطان . [ ت َ ح ُ س َ س ُ ] (اِخ ) دهی از بخش گوران در شهرستان اسلام آباد غرب است که در هیجده هزارگزی شمال گهواره و چهارهزارگزی تختگاه جهانبخش قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 255 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ومحصول آن غلات ، حبوبات ، صی...
-
جستوجو در متن
-
تخت خانه
لغتنامه دهخدا
تخت خانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مقر سلطنت و پایتخت . (ناظم الاطباء). تختگاه . (آنندراج ) : سوی تخت خانه زمین درنوشت به بالا شدن زآسمان برگذشت . نظامی (از آنندراج ).رجوع به تخت و تختگاه شود.
-
شلف
لغتنامه دهخدا
شلف . [ ش َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است نزدیک تعز که تختگاه یمن است و در آن ده مسجدی است قدیم بنا کرده ٔ نبی (ص ). (منتهی الارب ).
-
تختگه
لغتنامه دهخدا
تختگه . [ ت َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تختگاه . محل تخت شاهی : چو شاه جهان ره بدان جام یافت در آن تختگه لختی آرام یافت . خاقانی . || پایتخت : سریری خبر یافت کآن تاجداربر آن تختگه کرد خواهد گذار. نظامی .رجوع به تختگاه شود.
-
هفت عالم
لغتنامه دهخدا
هفت عالم . [ هََ ل َ ] (اِ مرکب ) هفت فلک . هفت آسمان : آن بارگاه ملت ، وآن تختگاه دولت آن روی هفت عالم ، وآن چشم هفت کشور.شرف الدین شفروه .
-
سکو
لغتنامه دهخدا
سکو. [ س َ / س ُک ْ کو ] (اِ) تختگاه است و آن بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغهای و پای درختهای بزرگ سایه دار سازند. (آنندراج ).
-
کواشیر
لغتنامه دهخدا
کواشیر. [ ک َ ] (اِخ ) نام جایی است که فیروزه ٔ کم رنگ و کم قیمت از آنجا آورند و با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ). نام کوره ٔ اردشیر بوده . فارس را حکما پنج کوره کرده اند یکی از آنها را کوره ٔ اردشیر خواندند که تختگاه اردشیربابکان بوده اکنون کرمان...
-
نهیو
لغتنامه دهخدا
نهیو. [ ن ِ / ن َ هی وْ ] (اِ) نهیب . ترس . بیم . (رشیدی ) (از جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به نهیب شود : چو ساربان شه نیمروز سر برکرد به تختگاه افق خورد شاه شام نهیو.آذری (یادداشت مؤلف ).
-
غرةالوجه
لغتنامه دهخدا
غرةالوجه . [ غ ُرْ رَ تُل ْ وَج ْه ْ ] (ع اِ مرکب ) سفیدی پیشانی . سفیدی طلعت .- غرةالوجه شدن ؛ کنایه از شهرت یافتن و نامی شدن . (در توصیف اصفهان ) : تختگاه و محط دولت بودمهبط و بارگاه ایمان شدسرةالبطن ربع مسکون بودغرةالوجه ملک سلطان شد.(ترجمه ٔ محا...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْسا ] (اِخ ) طاهر. او در زمان طفولیت شاپور بر ایران لشکر کشید و تیسفون تختگاه ساسانیان را غارت کرد و شاپور چون به حد مردی رسید به جنگ وی رفت و او را بگرفت و بکشت . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 107 شود.