کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخته پوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تخته لنگر
لغتنامه دهخدا
تخته لنگر. [ ت َ ت َ ل َ گ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه مشهد به تربت حیدریه ، میان شریف آباد و شاه تقی است و در 42350گزی مشهد قرار دارد.
-
تخته مرغ
لغتنامه دهخدا
تخته مرغ . [ ت َ ت َ / ت ِ م ُ ] (اِ مرکب ) دارکوب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تخته مشق
لغتنامه دهخدا
تخته مشق . [ ت َ ت َ / ت ِ م َ ] (اِ مرکب ) تخته ٔ مشق . لوحی که کودکان بر روی آن مشق خط کنند. (ناظم الاطباء). بی اضافت و با اضافت ، تخته ٔ تعلیم . (آنندراج ). || هر چیزی که بسیار به استعمال آید. (از آنندراج ) : لوح دلی که آینه ٔ راز عالم است حیف است...
-
تخته نرد
لغتنامه دهخدا
تخته نرد. [ ت َ ت َ / ت ِ ن َ ] (اِ مرکب ) تخته که بر آن بازی نردبازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اسباب بازی نرد. (ناظم الاطباء). ظاهراً درست آن تخت نرد، چنانکه در نسخ قدیمی منوچهری نیز همین گونه آمده است : نه نرد و نه تخت نرد پیش مانه محضر و نه قبا...
-
تخته یورد
لغتنامه دهخدا
تخته یورد. [ ت َ ت َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوریاد دربخش ماه نشان شهرستان زنجان است که در چهل ودوهزارگزی شمال باختری ماه نشان و هیجده هزارگزی راه عمومی قراردارد. کوهستانی و سردسیر است و 343 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصولش غلات و بنشن ...
-
پیش تخته
لغتنامه دهخدا
پیش تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) تخته ای که جلو دکان دکانداران است و بر آن ترازو و غیره باشد. پیشخوان . طبله . جلوخوان . || صندوق پول کسبه و دکانداران . || جزوه کش و رحل . (ناظم الاطباء). || صندوق مانندی مکعب مستطیل شکل با دیواره ٔ بسیار کوتاه...
-
شلنگ تخته
لغتنامه دهخدا
شلنگ تخته . [ ش َ ل َ / ش ِ ل ِ / ل َ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح ورزشی ) قسمی از مشق کشتی گیری . (ناظم الاطباء). اصلاً نوعی حرکت ورزشی در زورخانه بوده است که به ترتیب خاص بر روی تخته ای که بدین منظور ساخته شده بوده ، شلنگ می انداخته اند. اما ...
-
باغ تخته
لغتنامه دهخدا
باغ تخته . [ ت َ ت َ] (اِخ ) باغی در سر ریگ یزد : تقی الدین دادا محمد... ساباطی نقشین بر در باغ تخته و خانقاه ابرندآباد و... بساخت . (از تاریخ یزد چ افشار ص 87).
-
تخته بر سر شکستن
لغتنامه دهخدا
تخته بر سر شکستن . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ س َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) تخته بر سر کسی زدن . خراب و رسوا کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : خرد مشمار که ما قطره ٔ طوفان زاییم تخته بر سر شکند شورش ما دریا را. سالک یزدی .هر جا کرشمه شیوه ٔ تعلیم سر کندشاگر...
-
تخته بند شدن
لغتنامه دهخدا
تخته بند شدن . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) بسته شدن ، چنانکه در دکان و جز آن . || خشک شدن از سرماخوردگی . سخت سرما خوردن که پشت و سینه سخت درد کند. اثر سرمای سخت به سینه و پشت که حرکت آن مشکل کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تخته بند کردن
لغتنامه دهخدا
تخته بند کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندانی کردن . در قید و بند انداختن : در احسان ، کنون که بگشاید؟بوالحسن را چو تخته بند کنند.انوری .
-
تخته پاک کن
لغتنامه دهخدا
تخته پاک کن . [ ت َ ت َ / ت ِ پاک ْ، ک ُ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از اسفنج یا نمد و جز آن که تخته سیاه مدرسه ها را با آن پاک کنند.
-
تخته پوش کردن
لغتنامه دهخدا
تخته پوش کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) پوشانیدن سقف و جز آن را با تخته .
-
تخته قاپو کردن
لغتنامه دهخدا
تخته قاپو کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) چادرنشینی را در مسکنی جای دادن و او را از بادیه گردی و جای بجای شدن به حضارت کشیدن .
-
تخته کلاه کردن
لغتنامه دهخدا
تخته کلاه کردن .[ ت َ ت َ / ت ِ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چون کسی را خواهند که تمسخر کنند مشتی از عبیر بر روی حضار مجلس ریزند تا چون نوبت او رسد انگشت سیاهی بر رویش کشند یا قدری از دوده بر رویش مالند تا مردم او را به آن حالت دیده بخندند و گویند تخته کل...