کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخته بر تخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخته بر تخته
لغتنامه دهخدا
تخته بر تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ت َ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) صفحه بصفحه . ورق ورق بر روی هم .پاره پاره . لخته لخته . تخته تخته انباشته : زیبقیهای آبگینه ٔ آب تخته بر تخته گشته نقره ٔ ناب .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
دولایی
لغتنامه دهخدا
دولایی . [ دُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوتایی و مضاعف .- تخته دولایی ؛ تخته ٔ مصنوعی نسبتاً قطور. (یادداشت مؤلف ). || جامه ٔ دوته از ابره و آستر که با هم دوزند و برین قیاس یک لایی . (آنندراج ). || لته ای از یک قماش آستر و ابره ای برای خشک کردن ظروف . ...
-
شنا
لغتنامه دهخدا
شنا. [ ش ِ ] (اِ) شناوری و آب ورزی باشد. (برهان ). حرکت انسان یا جانور بر روی آب بوسیله ٔ تحرک بازوان و پاها. سباحت . (فرهنگ فارسی معین ). دست و بغل در تداول شوشتر. شناوری و دست وپا زدن در آب و با لفظ کردن مستعمل و بمعنی شناور وشناگر مجاز است . (آنند...
-
دلمن
لغتنامه دهخدا
دلمن . [ دُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) تخته سنگی که بطور افقی بر دو تخته سنگ عمودی گذارده باشند. (تاریخ ایران باستان ص 1908).
-
مخطاط
لغتنامه دهخدا
مخطاط. [ م ِ ] (ع اِ) تخته ای که بر وی خط کشند چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خطکش . (دستور الاخوان چ بنیاد فرهنگ ). تخته ای که بر روی وی خط کشند چیزی را. (ناظم الاطباء).
-
سبورة
لغتنامه دهخدا
سبورة. [ س َب ْ بو رَ ] (ع اِ) تخته ای است که بر آن وقت حساب و مانند آن نویسند و چون مستغنی شوند از آن محو سازند آن را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تخته ٔ سیاه مدارس .
-
بتگن
لغتنامه دهخدا
بتگن . [ ب ِ گ َ ] (اِ) بتکن . نوعی از ساز برزگری و آن را تخته ٔ سیار و ماله نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). تخته ٔ مخصوص که برزگران آن را بر زمین شیارکرده بکشند تا کلوخها شکسته گردد و نام دیگرش ماله است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به بتکن شود.
-
چوب فروش
لغتنامه دهخدا
چوب فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ چوب . و بیشتر بر تیرفروش اطلاق شود. چه غیر تیر را تخته فروش و یا الوار فروش گویند. خشّاب . تیرفروش . فروشنده ٔ تیر و تخته و امثال آن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
آبگین
لغتنامه دهخدا
آبگین . (اِ مرکب ) آینه . مرآت : همه سقف و دیوارها و زمین بپوشید بر تخته ٔ آبگین .شمسی (یوسف و زلیخا).
-
اسکیلا
لغتنامه دهخدا
اسکیلا. [ اِ ] (اِخ ) این کلمه در زبان یونانی بمعنی سگ ماده است و نام دماغه ای است در انتهای جنوبی ایتالی در باب مسینا و عبارت از یک پارچه تخته سنگ برجسته و مرتفع، در گرداگرد آن هم یک رشته تخته سنگهای عظیم وجود داشته و در محاذات آن یعنی در جهت سیسیل ...
-
لوح
لغتنامه دهخدا
لوح . [ ل َ ] (ع اِ) هوای میان آسمان و زمین . (منتهی الارب ). میان آسمان و زمین . (مهذب الاسماء). || نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). || پاتخته ٔ چوبی که جولاهه به انگشتان پا محکم میگیرد. (غیاث ). || تخته . (بحر الجواهر) (ترجمان الق...
-
ساجة
لغتنامه دهخدا
ساجة. [ ج َ ] (ع اِ) آن چوب که معیار بدان برکشند. (مهذب الاسماء). لوح صراف ؛ تخته ای که بر آن پول شمرد. || یکی چوب ساج . ج ، ساجات .
-
کیرخ
لغتنامه دهخدا
کیرخ . [ رَ ] (اِ) دو تخته ٔ میان پیوسته باشد و قرآن و کتاب بر آن نهند، و به عربی رحل خوانند. و به این معنی با کاف فارسی آمده است و اصح آن است . (برهان ) (آنندراج ). رحل و دو تخته ٔ میان پیوسته که قرآن و کتاب به روی آن گذارند. (ناظم الاطباء). رجوع به...
-
سلم
لغتنامه دهخدا
سلم . [ س ِ ل َ ] (اِ) تخته و لوحی باشد که کودکان بر آن چیز نویسند و از آن چیزی خوانند. (برهان ). تخته ٔ رنگین که کودکان بر آن چیزی نویسند و به عربی لوح گویند. (فرهنگ رشیدی ). لوحی که کودکان بر آن چیزی نویسند و از آن چیزی خوانند و بر آن مشق خط کنند و...