کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخالع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخالع
لغتنامه دهخدا
تخالع. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) سوگند شکستن میان یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد). || یله و رها کردن زن و شوی یکدیگر را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد). جدایی کردن زن و شوی از هم بر مالی . (منتهی الارب ) (آن...
-
جستوجو در متن
-
متخالع
لغتنامه دهخدا
متخالع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) زن و شوی از هم جدا کننده از هم بر مالی . (آنندراج ). زن و شوی از هم جدائی کننده . || سوگند شکننده ٔ میان یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخالع شود.
-
شکستن
لغتنامه دهخدا
شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکستن . تفتیت . وطس . هدّ. فض ّ. وقم . اسم مصدر از آن شکنش است که مرخم آن شکن مستعمل است . (ی...