کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحکیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحکیم
لغتنامه دهخدا
تحکیم . [ ت َ ] (ع مص ) حاکم گردانیدن کسی را در مال خویش . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حاکم گردانیدن کسی را در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حاکم گردانیدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ترجمان جرجانی ترتی...
-
واژههای همآوا
-
تهکیم
لغتنامه دهخدا
تهکیم . [ ت َ ] (ع مص ) سرود گفتن کسی را. || مغنی گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حاکم گردانیدن
لغتنامه دهخدا
حاکم گردانیدن . [ ک ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تحکیم . (تاج المصادر بیهقی ). حاکم کردن . تسویم .
-
حاکم کردن
لغتنامه دهخدا
حاکم کردن . [ ک ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) کسی را بر جایی یا بر مالی حکومت دادن . اِملاک . تحکیم . تسویم . (تاج المصادر بیهقی ). || حکم به نفع یکی از طرفین دعوی صادر کردن .
-
محکم
لغتنامه دهخدا
محکم . [ م ُ ح َک ْ ک َ ] (ع ص )نعت مفعولی از تحکیم . رجوع به تحکیم شود. || مردی که او را اختیار دهند میان قتل و کفر و او قتل معالاسلام را قبول کند و در حدیث است : ان الجنة للمحکمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مختار در امور : و انوشروان را کر...
-
مؤید
لغتنامه دهخدا
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (ع ص ) قوت دهنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). تقویت کننده . نیرودهنده . یاری کننده . مساعد. نیروبخش . قوت دهنده . (یادداشت مؤلف ). || تأییدکننده . تحکیم کننده . استوارسازنده : سخن فلانی مؤید این مسأله است . (از یادداشت...
-
علی قاهری
لغتنامه دهخدا
علی قاهری . [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن اقبرس قاهری شافعی . ملقب به علاءالدین و مشهور به ابن اقبرس . وی در سال 801 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در سال 862 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- تحکیم العقول فی افول البدر بالنزول . 2- شرح شفای قاضی عیاض...
-
دومة الجندل
لغتنامه دهخدا
دومة الجندل . [ دَ م َ تُل ْ ج َ دَ ] (اِخ ) دومة. دوماءالجندل . شهری نزدیک تبوک و امروزه آن را جوف می نامند و امر تحکیم به حکمیت ابوموسی اشعری و عمروبن عاص بدانجا بود. (یادداشت مؤلف ). موضعی یا شهری است نزدیک تبوک و در آن حصنی است محکم . (منتهی الا...
-
محکمة
لغتنامه دهخدا
محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] (اِخ ) خوارج . آنان را از آنروی محکمه خوانند که انکار امر حکمین کردند بگفتارشان لاحکم الاﷲ. قائلین به «لاحکم ..» و آنان حروریه باشند که بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام خروج کردند آنگاه که اراده ٔ تحکیم فرمود میان خود و ...
-
محکمیة
لغتنامه دهخدا
محکمیة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ می ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از خوارجند و خوارج کسانی بودند که بر امیرمؤمنان حضرت علی بن ابیطالب علیه الصلاة والسلام خروج کردند در موقع تحکیم و آنچه در آن هنگام بوقوع پیوست و آن حضرت را تکفیر کردند. و آنها دوازده هزار نفر مرد بود...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ الصمیری . یکی از سه تن که به قتل علی (ع ) و معاویة و عمروبن عاص معاهده کردند و حجاج بن عبداﷲ متعهد قتل معاویةبود. رجوع به ص 194 حبیب السیر جزو 4 از مجلد 1 چ طهران و ج 1 ص 578 از چ خیام شود. وی از بنی سعدبن زیدمنا...
-
امین
لغتنامه دهخدا
امین . [ اَ ] (اِخ ) محمدبن هارون الرشید دارای کنیه ٔ ابوموسی و ابوعبداﷲ،ششمین خلیفه ٔ عباسی بود (193 - 198 هَ .ق ./ 808 - 813 م .). او را محمد زبیده نیز گویند . امین در زمان پدر به ولیعهدی تعیین گردید و پسر دیگر هارون ، عبداﷲ ملقب به مأمون که مادرش...
-
آل ساسان
لغتنامه دهخدا
آل ساسان . [ ل ِ ] (اِخ ) ساسانیان . بنی ساسان . نام سلسله ای از پادشاهان ایران پس از اشکانیان منسوب به اسم جدّ مؤسس این پادشاهی ، اردشیر بابکان . اردشیر بابک یا بابکان از احفاد موبدی موسوم بساسان بوده و پدر او پاپک درمعبدی به استخر ریاست داشته . نه...