کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحويل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تحویل
لغتنامه دهخدا
تحویل . [ ت َح ْ ] (ع مص ) مُحال گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). برگردانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). تحویل چیزی ب...
-
سال تحویل
لغتنامه دهخدا
سال تحویل . [ ت َ ] (اِ مرکب ) ساعتی که سال ، نو شود. هنگام تحویل سال . ساعتی که سال در آن نو گردد. رجوع به سال شود.
-
تحویل افتادن
لغتنامه دهخدا
تحویل افتادن . [ ت َح ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) انتقال یافتن . جای بجای شدن . تغییر مکان یافتن : با خودگفت اگر نقل این به ذات خویش تکفل کنم عمری دراز درآن بشود و اندک چیزی تحویل افتد. (کلیله و دمنه ).
-
تحویل دادن
لغتنامه دهخدا
تحویل دادن . [ ت َح ْ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به کسی سپردن و دادن . (ناظم الاطباء). مقابل تحویل گرفتن .
-
تحویل سال
لغتنامه دهخدا
تحویل سال . [ ت َح ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) تحویل سنه . سال گردش . حلول . داخل شدن در دقیقه ٔ اول سال نو به نوروز. تحویل شدن سال . بیرونی در تحویل سالها آرد: سال آن مدت است که آفتاب بدو یک بار همه ٔ فلک بروج را بگردد و بدانجای بازآید کجا به...
-
تحویل شدن
لغتنامه دهخدا
تحویل شدن . [ ت َح ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واقع شدن خورشید در محاذات حمل . (ناظم الاطباء). تحویل سال . انتقال آفتاب به حمل . رجوع به تحویل سال شود. || سپرده شدن . (ناظم الاطباء).
-
تحویل کردن
لغتنامه دهخدا
تحویل کردن . [ ت َح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منتقل شدن . نقل مکان کردن . حرکت کردن . از جایی به جایی دیگر شدن : اگر بدان [ آبگیر ] تحویل توانید کرد، در امن و راحت ... افتید. (کلیله و دمنه ). شبانگاه که سیمرغ مشرق به نشیمن مغرب رسید، زن به خانه تحویل کرد...
-
روز تحویل
لغتنامه دهخدا
روز تحویل . [ زِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روزی که در آن آفتاب در برج حمل داخل میشود. (ناظم اطباء). نوروز.
-
جستوجو در متن
-
نعیبة
لغتنامه دهخدا
نعیبة. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) مالیاتی که در مراکش از ولایات مختلفه به خزانه ٔ پادشاه آن مملکت تحویل می شود. (ناظم الاطباء).
-
واگذاشته
لغتنامه دهخدا
واگذاشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) متروک . رها شده . ول شده . || مفوض . تسلیم شده . سپرده شده . تحویل شده .
-
جیره دادن
لغتنامه دهخدا
جیره دادن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) سهمیه ٔ هر یک از جیره خواران را بموقع آن تحویل کردن . رجوع به جیره و جیره بندی و جیره خوار شود.
-
تحویلدار
لغتنامه دهخدا
تحویلدار. [ ت َح ْ ] (نف مرکب ) آنکه چیزی به تحویل او کنند. (آنندراج ). کسی که نقد و یا جنسی را به وی سپرده و بعد به او حواله کنند. (ناظم الاطباء). || خزانه دار. (ناظم الاطباء).
-
پیش بندر
لغتنامه دهخدا
پیش بندر. [ ب َ دَ ] (اِمرکب ) محلهائی در ساحل رود و امثال آن که اثقال را بر کرجی یا کشتی های خرد بار کنند و در بندر دریا بکشتی های بزرگ تحویل کنند.
-
پیش فروختن
لغتنامه دهخدا
پیش فروختن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) فروختن قبل از موعد مقرر. فروختن پیش از فرا رسیدن زمان مقرر. بها ستدن قبل از تحویل و بدست آمدن جنس . پیش فروش کردن .