کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحمس
لغتنامه دهخدا
تحمس . [ت َ ح َم ْ م ُ ] (ع مص ) تشدد. (تاج المصادر بیهقی ). سخت و درشت شدن در دین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سختی کردن . سخت گردیدن کاری و جز آن . (از ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
تحمص
لغتنامه دهخدا
تحمص . [ ت َ ح َم ْ م ُ ] (ع مص ) ترنجیدن و گردآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحمص مرد؛ تقبض او. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحمص لحم ؛ خشک شدن گوشت و ترنجیدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
جستوجو در متن
-
متحمس
لغتنامه دهخدا
متحمس . [ م ُ ت َ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ) سخت و درشت در دین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شدید. (از ذیل اقرب الموارد). || پایدار و برقرار و با مقاومت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || بی باک و بی پروای در جنگ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و ر...