کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحقق بخشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برگذاری
لغتنامه دهخدا
برگذاری . [ ب َ گ ُ ] (حامص مرکب ) برگذاردن . ترتیب دادن . همه ٔ اطراف و جوانب کاری را صورت تحقق بخشیدن . به تهیه ٔلوازم اسباب کاری از هر جهت قیام کردن : برگذاری مراسم حج . برگذاری مراسم جشن . و رجوع به برگزاری شود.
-
راست گردانیدن
لغتنامه دهخدا
راست گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) مستقیم کردن . استقامت بخشیدن . از کجی و انحناء بدر آوردن . اتراص ، تتریص ؛ محکم و راست گردانیدن . (منتهی الارب ). تسدید؛ راست گردانیدن . (از آنندراج ). تقویم ؛ راست گردانیدن . (منتهی الارب ). || درست گردانیدن . ت...
-
درست گردانیدن
لغتنامه دهخدا
درست گردانیدن . [ دُ رُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) درست کردن . ساختن . || جزم کردن . محکم کردن . استوار کردن .- عزم درست گردانیدن ؛ عملی کردن قصد و نیت : اپرویز این عزم درست گردانید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 100).|| تصدیق کردن . صورت تحقق دادن : پس در این ...
-
شارل هشتم
لغتنامه دهخدا
شارل هشتم . [ ل ِ هََ ت ُ ] (اِخ ) معروف به مهربان پسرلوئی یازدهم و شارلوت دو ساووا. وی بسال 1470م . در قصبه ٔ آمبواز تولد و بسال 1498 م . وفات یافت . در سال 1483 م . به پادشاهی فرانسه رسید و خواهرش آن قیمومت او را داشت . سلطنت واقعی او از تاریخ تشکی...
-
نفاذ
لغتنامه دهخدا
نفاذ. [ ن َ ] (ع اِمص ) روائی . جریان . درگذرندگی . نفوذ. تأثیر : ز رای اوست نفاذی که در قضا باشدز وهم اوست مضائی که این قدر دارد. مسعودسعد.از کفش بر مثال های نفاذعز توقیع و حسن عنوان باد. مسعودسعد.به حل و عقد و بد و نیک عزم و حزم تراچو کوه باد ثبات...
-
جزاء
لغتنامه دهخدا
جزاء. [ ج َ ] (ع مص ) پاداش دادن . (از منتهی الارب )(ترجمان القرآن عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از شرح قاموس ) (دهار). کیفر. سزا. مجازات . مزد. || پاداش نیکی و بدی عمل کسی را دادن . (از متن اللغة). || کفای...
-
راست کردن
لغتنامه دهخدا
راست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استقامت بخشیدن . مستقیم کردن . باستقامت درآوردن . از انحناء باستقامت بردن . مقابل کج کردن و خم کردن : گردن ادبار بشکن پشت دولت راست کن پای بدخواهان ببند و دست نیکان برگشای . منوچهری .اقامة؛ راست کردن کژی کسی را: اَقا...
-
تحقیق
لغتنامه دهخدا
تحقیق . [ ت َ ] (ع مص ) حقیقت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || درست کردن . (دهار).درست و راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسیدگی و وارسی کردن . (ناظم الاطباء). به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را بدست آوردن .(فرهنگ نظام )...
-
عفو
لغتنامه دهخدا
عفو. [ ع َف ْوْ ] (ع اِمص ) ساقط کردن عذاب . و مغفرت پوشاندن جرم است برای محافظت از عذاب شرمزدگی و رسوائی ، و عفو را صفت کسی قرار می دهند که توانائی انجام دادن عمل مقابل آن را داشته باشد. (از اقرب الموارد). ترک عقوبت گناهکار. آمرزش . بخشش .گذشت . (نا...
-
فعل
لغتنامه دهخدا
فعل . [ ف ِ ] (ع اِ) حرکت مردم . (منتهی الارب ). اسم حدث و آن کنایت از حرکت انسان است . (از اقرب الموارد). کردار یا کنایت از عملی است متعدی . ج ، فِعال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، فعال ، افعال . جج ، افاعیل . (فرهنگ فارسی معین ). علم ، مق...
-
لذت
لغتنامه دهخدا
لذت . [ ل َذْ ذَ ] (ع اِ) طلی . (منتهی الارب ). خوشی . مقابل الم . ادراک ملائم من حیث هو ملائم . (بحر الجواهر). ادراک لذت ؛ ادراک ملائم است یعنی حالی که تن مردم را موافق باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به الم شود. جرجانی در تعریفات آرد: ادراک الملا...
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ُ ص َدْ دِ ] (اِخ ) دکتر محمد (اردیبهشت 1258 هَ . ش .- یکشنبه 14 اسفند 1345 هَ . ش .). پدرش میرزا هدایت اﷲ وزیر دفتر استیفاء دوران ناصری و از مردان تجددطلب و پیرو امیرکبیر و از معاریف آشتیان و مادرش ملک تاج خانم نجم السلطنه بنیانگذار بیمار...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن اردشیر. نام دومین پادشاه سلسله ٔ ساسانی . معروف به شاپور اول است . داستان تولد او از دختر اردوان آخرین پادشاه سلسله ٔ اشکانی در شاهنامه و کتب تاریخ آمده است . حمداﷲ مستوفی این داستان را چنین روایت کرده است : (اردشیر) دختر (اردوان ) ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...