کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحفه دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تحفة
لغتنامه دهخدا
تحفة. [ ت ُ ف َ/ ت ُ ح َ ف َ ] (ع اِ) ج ، تُحَف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ج ، تحائف . (قطر المحیط). هدیه و ارمغان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هدیه . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ترفه . (قطر المحیط). تحفه : تا آنکه ملائکه ملاق...
-
جستوجو در متن
-
اتحاف
لغتنامه دهخدا
اتحاف . [ اِ ] (ع مص ) تحفه دادن .(تاج المصادر بیهقی ). هدیه فرستادن . تحفه فرستادن .
-
دهانیدن
لغتنامه دهخدا
دهانیدن . [ دِ دَ ] (مص ) متعدی دادن . واداشتن که بدهد. (یادداشت مؤلف ). به دادن داشتن . (از کتاب تحفه ٔ اهل بخارا): اخطره اﷲ؛ یاد دهانید خدا او را بعد فراموشی . (منتهی الارب ). بخشیدن کنانیدن و عطاکردن فرمودن . (ناظم الاطباء). و رجوع به دادن شود.
-
دزدانیدن
لغتنامه دهخدا
دزدانیدن . [ دُ دَ ] (مص ) دزدیدن کنانیدن . دزدیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). بدزدیدن دادن . (از تحفه ٔ اهل خراسان ) (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
اهداء
لغتنامه دهخدا
اهداء. [ اِ ] (ع مص ) هدیه فرستادن و دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هدیه و تحفه فرستادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هدیه فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل ). || فرستادن عروس را بخانه ٔ شوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرستادن بیوک را بخانه...
-
راه دادن
لغتنامه دهخدا
راه دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ره دادن . گذاردن که بگذرد. گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء). از راه بر کناری شدن بگذشتن کسی را. (یادداشت مؤلف ). اذن دخول و خروج دادن . (ناظم الاطباء). اجازه ٔ عبور دادن ...
-
رمل
لغتنامه دهخدا
رمل . [ رَ ] (ع مص ) ریگ انداختن در طعام . (از منتهی الارب ). ریگ قرار دادن در طعام . (از اقرب الموارد). || آلودن به خون جامه را. (از منتهی الارب ). آغشتن جامه را به خون . (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). || بافتن یا باریک بافتن بوریا را. (از منتهی...
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اِ ] (ع مص ) نو آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی نو آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). اطراف مرد؛ طرفه ، یعنی تازه و نو آوردن وی . (از اقرب الموارد). طرفه آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). نو و خوش آینده آوردن . (لغت خطی ). || اطلاع یافتن بر...
-
امین تبریزی
لغتنامه دهخدا
امین تبریزی . [ اَ ن ِ ت َ ] (اِخ ) زرگر و شاعر قرن دهم هجری بود. او راست :امروز کرده غنچه بسی گفتگوی مازآن گفتگو شکفته گل آرزوی ما.صبر از رخ او در دل بیچاره ندارم جز دادن جان در غم او چاره ندارم .(از تحفه ٔ سامی ص 132) (از دانشمندان آذربایجان ص 54) ...
-
نورهان
لغتنامه دهخدا
نورهان . [ ن َ / نُو رَ ] (اِمرکب ) نوراهان . (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). نورهانی . (برهان قاطع) (رشیدی ). ره آورد که برای دوستان آرند. (از رشیدی ). تحفه . سوغات . (غیاث اللغات ). چیزی که شخص به رسم تحفه و ارمغان از جائی بیاورد.(برهان ق...
-
عفار
لغتنامه دهخدا
عفار. [ ع َ ] (ع اِ) درخت که از وی آتش گیرند. (منتهی الارب ). بید سرخ ؛ ای درختی که از او آتش زنند. (دهار). درختی است که از آن زناد گیرند، واحد آن عفارة است . (از اقرب الموارد). در مثل گویند: کل ّ شجر نار استمجد المرخ و العفار؛ یعنی هر درختی آتش است ...
-
دستارچه
لغتنامه دهخدا
دستارچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر دستار. دستار کوچک . روپاک و دستمال . (برهان ). رومال . (غیاث ) (آنندراج ). حوله . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسبیدرک . سبیدرک . دزک . مَشوش . ستجة. شنجة. مندیل . (دهار) : از آمل دستارچه ٔ زربافت گوناگون و کیمخته ...
-
مزلق
لغتنامه دهخدا
مزلق . [ م ُ زَل ْ ل ِ ] (ع ص ) لغزاننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هرچه ترطیب و تلیین سطح عضو به حد لغزندگی کند تا آنچه در آن محتبس باشد به حرکت او حرکت نماید مثل آلوی بخارا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ص 8). مُزلق هوالذی یبل ّ سطح الجسم المحت...
-
فتیله
لغتنامه دهخدا
فتیله . [ ف َ ل َ / ل ِ ] (معرب ، اِ) معرب پلیته . پنبه و مانند آن که اندکی تافته در چراغ نهند و یک سر آن را که به برون سوی دارد میسوزندروشنائی دادن را. (یادداشت بخط مؤلف ) : این چراغ شمس کو روشن بودنز فتیله ٔ پنبه و روغن بود. مولوی .- فتیله ٔ جراحت...