کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحسين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) پانی پتی حافظ قرآن قاضی عبدالرحمن و از اولاد قاضی ثنأاﷲ پانی پتی بود. وی در شاه جهان آبادهند به تحصیل پرداخت و مردی درستکار و پاکدامن بود و شاعری را نزد اسداﷲخان غالب دهلوی آموخت و در سال 1294 هَ . ق . به بیماری ذات الریه درگذ...
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) عبدالعلی کشمیری . دخترزاده ٔ میرزا داراب جویاست . وی در زمره ٔ ملازمان نواب برهان الملک سعادت خان بود و در لکهنو درگذشت . از اوست :این شیوه که نامش آشنایی است در مذهب ما سر جدایی است در پرده برنگ شمع فانوس کار تو همیشه خودنمایی...
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) میر عطاحسین خان مرصعرقم ، خلف میر محمدباقرخان شوق . از سادات رضویه ٔ هند بود. او راست : ضوابط انگلیسی . تواریخ قاسمی . انشاء تحسین نوطرز مرصع. از اوست :ای بخت به کربلا وطن میخواهم آغشته به خاک و خون کفن میخواهم از بهر نثارتربت ...
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) نام وی عبدالعظیم و از شعرای لاهور و از شاگردان شاه فقیراﷲ آفرین بوده . از اوست :تحسین ، بهار آن گل خورشیدرو ببین تا وانشد نقاب رخ او سحر نشد.(از صبح گلشن ).
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (ع اِ) ج ، تحاسین . نیکویی . (از قطر المحیط)(اقرب الموارد). نیکویی و زیبائی . (ناظم الاطباء).
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (ع مص ) نیکو کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آراستن و نیکو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به نیکویی نسبت دادن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج )(ناظم الاطباء). تعریف و تمجید و پسندگی و آفر...
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ](اِخ ) (خواجه حسن ... افندی ) از دانشمندان متأخر عثمانی و جامع علوم معقول و منقول بود. وی به زبانهای شرق و غرب و فنون جدید نیز آشنایی داشت . در یکی از قرای آلبانی به دنیا آمد و برای تحصیل زبانها و فنون از طرف رشیدپاشا به پاریس رفت و د...
-
تحسین کردن
لغتنامه دهخدا
تحسین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آفرین گفتن . آفرین کردن . به زیبائی ستودن : ای خداوندی که چون احسنت گوئی بنده راشعر آنرا مشتری بر آسمان تحسین کند. امیر معزی (از بهار عجم ).طاووس را به نقش و نگاری که هست ، خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خوی...
-
تحسین بک
لغتنامه دهخدا
تحسین بک . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) (حاج حسن ...) از مردم قبرس بود. وی بسال 1239 هَ . ق . به مکه رفت و به در سعادت رفت و در آنجا به تدریس پرداخت و به عضویت مجلس والا رسید و در سال 1269 به قاضی عسکری رسید. و به ترکی شعر میگفت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تحسین بک
لغتنامه دهخدا
تحسین بک . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) از شعرای متأخر عثمانی و چند گاهی منشی صدراعظم بود و بسال 1223 هَ . ق . کشته شد. و به ترکی شعر میگفت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
قاضی تحسین
لغتنامه دهخدا
قاضی تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) عبدالرحمان . از شعرای هندوستان است که در شاه جهان آبادتحصیل علوم مختلف کرد. و بسیار با تقوی و حافظ قرآن بود. او به سال 1294 هَ . ق . وفات یافت . او راست :خشک شد دامن تر باده ٔ نابی ساقی داغم از زهد ریائی دم آبی ساقی .(قامو...
-
جستوجو در متن
-
افری
لغتنامه دهخدا
افری . [ اَ ف َ ] (اِ) مخفف آفرین است که در مقام تحسین گویند و بسکون ثانی هم درست است . (برهان ) (آنندراج ) (مؤید). کلمه ٔ تحسین و آفرین . (ناظم الاطباء).
-
شاباشی
لغتنامه دهخدا
شاباشی . (حامص مرکب ) آفرین و تحسین و تعریف . (ناظم الاطباء).
-
افر
لغتنامه دهخدا
افر. [ اَ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین یعنی مرحبا. آفرین . (ناظم الاطباء).