کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحریر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحریر
لغتنامه دهخدا
تحریر. [ ت َ ] (اِخ ) نام کتاب در علم اشکال هندسه از اقلیدس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تحریر اقلیدس ؛ کتابی در اشکال هندسی ، از اقلیدس . (ناظم الاطباء). رجوع به اقلیدس شود.
-
تحریر
لغتنامه دهخدا
تحریر. [ ت َ ] (ع مص ) آزاد بکردن . (تاج المصادر بیهقی ). آزاد کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحریر رقبه ؛ آزاد کردن بنده را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آزاد کردن غلام و کنیزک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). آزا...
-
واژههای مشابه
-
تحریر دادن
لغتنامه دهخدا
تحریر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدگی در آواز دادن . (ناظم الاطباء). غلط دادن آواز. تحریر صوت . رجوع به تحریر شود.
-
تحریر صوت
لغتنامه دهخدا
تحریر صوت . [ ت َ ری رِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) غلط، یا غلت دادن آواز. پیچیدگی در آواز دادن . تحریر دادن . رجوع به تحریر شود.
-
تحریر کردن
لغتنامه دهخدا
تحریر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن . (ناظم الاطباء) : و آنرا من تحریر کردم که بوالفضلم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 296). استادم منشور باکالنجار تحریر کرد. (ایضاً ص 345). من که بوالفضلم این ملطفه ٔ خرد و نامه ٔ بزرگ تحریر کردم . (ایضاً ص 405).پا...
-
کاغذ تحریر
لغتنامه دهخدا
کاغذ تحریر. [ غ َ ذِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که بروی آن می نویسند و نفج نیز گویند. (ناظم الاطباء). کاغذ نوشتنی .
-
جستوجو در متن
-
تحریری
لغتنامه دهخدا
تحریری . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تحریر. (ناظم الاطباء). رجوع به تحریر شود.
-
تحریراً
لغتنامه دهخدا
تحریراً. [ ت َ رَن ْ ] (ع ق ) وقت تحریر و هنگام تحریر. (ناظم الاطباء). نوع نوشتنی .
-
تحریرانه
لغتنامه دهخدا
تحریرانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور تحریر و هنگام تحریر. (ناظم الاطباء).
-
ماشین نویس
لغتنامه دهخدا
ماشین نویس . [ ن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده با ماشین تحریر. آنکه بوسیله ٔ ماشین تحریر، مطالب را نویسد.
-
کرچه
لغتنامه دهخدا
کرچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) لیقه و پنبه و یا ابریشم خام که در دوات گذاشته مرکب تحریر و سیاهی روی آن ریزند و از آن تحریر کنند. (ناظم الاطباء).
-
نیشتن
لغتنامه دهخدا
نیشتن . [ ت َ ] (مص ) نوشتن . تحریر کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به نبشتن شود.
-
تحاریر
لغتنامه دهخدا
تحاریر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تحریر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).