کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحرک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحرک کردن
لغتنامه دهخدا
تحرک کردن . [ ت َ ح َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنبیدن . حرکت کردن . از جایی به جایی دیگر شدن : سرو اگر نیز تحرک کند از جای به جای نتوان گفت که نیکوتر از این میگذرد.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
ارتجاس
لغتنامه دهخدا
ارتجاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن با آوازی ، چنانکه خانه گاه زلزله . تحرک . اضطراب : ارتجاس بناء. و منه الحدیث : فارتجس ایوان کسری ؛ ای تحرک حرکة سمع لها صوت . (تاج المصادر). || بانگ کردن . (زوزنی ). غریدن . غریدن آسمان . بانگ کردن ابر. || بانگ کردن...
-
ذبذبة
لغتنامه دهخدا
ذبذبة. [ ذَ ذَ ب َ] (ع مص ) تَرَدّد. دودلی . دودلی کردن . تذَبذُب . || دودل کردن کسی را در کاری . || جنبیدن چیزی که آویخته باشد در هوا. ناویدن چیزی درواو آونگان یعنی جنبیدن آن . || جنبش . تحرک . || حمایت همسایه و اهل . || رنجانیدن کسان را. || جنبانید...
-
ترهیو
لغتنامه دهخدا
ترهیؤ. [ ت َ رَی ُءْ ] (ع مص ) جنبیدن و ناوناوان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اضطراب و تحرک . (اقرب الموارد) (المنجد). || آماده باران گردیدن ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اراده ٔ ...
-
تزحن
لغتنامه دهخدا
تزحن . [ ت َ زَح ْ ح ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || تقبض . || تحرک از جای . (از المنجد). || بناپسندی کار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)....
-
تفرطح
لغتنامه دهخدا
تفرطح . [ ت َ ف َ طُ ] (ع مص )این کلمه در ترجمه ٔ فرانسه ٔ ابن البیطار (ج 1 ص 121) بمعنی صاف کردن و سرراست کردن و در دزی (ج 2 ص 255) بمعنی پهن کردن آمده و گونه های دیگر این کلمه را تفرطخ و تفرطب و مفلطح و مبلطح آورده است . ابن البیطار آرد: الرازی فی ...
-
تجاسر
لغتنامه دهخدا
تجاسر. [ ت َ س ُ ] (ع مص ) گردنکشی نمودن . (از قطرالمحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خیرگی نمودن . (مجمل اللغة). || دلیر شدن بر کسی . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دلیری کردن و شوخی و گستاخی کردن . (غیاث الل...
-
تزأزو
لغتنامه دهخدا
تزأزؤ. [ ت َ زَءْ زُءْ ] (ع مص ) جنبیدن و از جای رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحرک و تزعزع . (متن اللغه ) (المنجد). تزعزع . (اقرب الموارد). || سرین جنبان رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطراف جنبان رفتن . (از المنجد). اطراف جنبان رفت...
-
گم کردن
لغتنامه دهخدا
گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فَقد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی چ دبیرسیاقی ص 72 ح ). فقدان . (دهار). هرزه کردن . خله کردن . (یادداشت مؤلف ). مفقود کردن . نیست کردن . (ناظم الاطباء). تلف کردن . ازبین بردن . اِضلال . عَدَم . (منتهی الارب )...
-
متحرک
لغتنامه دهخدا
متحرک . [ م ُ ت َ ح َرْ رِ ] (ع ص ) جنبنده . (آنندراج ). مأخوذ ازتازی ، کسی و یا چیزی که بجنبد و در حالت حرکت باشد و جنبان وحرکت کنان و جنبنده و حرکت کرده . (ناظم الاطباء). حرکت کننده و جنبنده : چون ایشان را آلت ... ناقص بود اندر این باب گوش متحرک د...
-
ترعرع
لغتنامه دهخدا
ترعرع . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) بربالیدن کودک . (زوزنی ) (دهار). بالیدن کودک و نشو و نما گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جنبیدن و بربالیدن کودک . (منتهی الارب ). جوان شدن کودک . (از اقرب الموارد). بالیدن و جوان شدن کودک . (از المنجد). یقال : اذا ترع...
-
توقف
لغتنامه دهخدا
توقف . [ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ایستادن . (زوزنی ). بازایستادن . درنگ کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازایستادن و با لفظ کردن مستعمل است . (از آنندراج ). || ...
-
اضطراب
لغتنامه دهخدا
اضطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اضطراب چیزی ؛ تحرک و موج زدن و برخی از آن برخوردن یا زدن به برخی است . (از اقرب الموارد). تحرک و موج زدن . (از لسان العرب ). جنبیدن و حرکت نمودن . (منتهی الارب ). جنبیدن و حرکت کردن . (ناظم الاطباء). جنبیدن و لرزیدن و طپیدن...
-
جرگ
لغتنامه دهخدا
جرگ . [ ج َ ] (اِ) حلقه ٔ معرکه ٔ کشتی گیران . (غیاث اللغات از چراغ هدایت ). معرکه ٔ کشتی گیران که آن را ورزش خانه و تعلیم گه و تعلیم گاه نیز گویند. (بهارعجم ) (آنندراج ) : و بعد از آن به جرگ حشریان را تحرک دادند. (جهانگشای جوینی ).جرگ را دیده ٔ حیرت...