کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحبیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تحبیب
لغتنامه دهخدا
تحبیب . [ ت َ ] (ع مص )دوست گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). دوست و حبیب گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دوست شدگی . دوستی آوردن میان دو نفر و زیادتر و دفع دشمنی و مخ...
-
واژههای همآوا
-
تهبیب
لغتنامه دهخدا
تهبیب . [ ت َ ] (ع مص ) نیک دریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مملی
لغتنامه دهخدا
مملی . [ م َ م َ ] (اِ) خطابی در مقام تحبیب و اختصار کسی را که محمد نام دارد. مَمَل .
-
صمادح
لغتنامه دهخدا
صمادح . [ ص ُ دِ ] (اِخ ) التجیبی . از بنی تحبیب و جد خاندان صمادحی است که فرزندان او در مریه ٔ اندلس به هنگام ملوک الطوائف ملکی داشتند. (الاعلام زرکلی ص 435).
-
طفلک
لغتنامه دهخدا
طفلک . [ طِ ل َ ] (اِ مصغر) طفل خردسال . حرف «ک » برای تحبیب است و از روی شفقت گویند : کاف رحمت از پی تصغیر نیست جد چو گوید طفلکم تحقیر نیست .مولوی .
-
شنگولک
لغتنامه دهخدا
شنگولک . [ ش َ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر شنگول .و این در مقام تحبیب و توجه بکار برند : ناگهان بستد دلم دلدارکی شوخکی شنگولکی عیارکی . مولوی .رجوع به شنگوله شود.
-
دوست گردانیدن
لغتنامه دهخدا
دوست گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تحبیب . (ترجمان القرآن ). دوست کردن . دوستدار کردن . دل کسی را به سوی خود کشاندن : دوست را زود دشمن توان کرد اما دشمن را دوست گردانیدن دشوار بود. (قابوسنامه ).
-
علیک
لغتنامه دهخدا
علیک . [ ع َ ی َ ] (اِخ ) مرکب از: «علی » + «کاف تصغیر یا تحبیب » که آن را نام شخص میگذاشتند. از جمله «خواجه علیک » است که در اسرارالتوحید از او نقل قول شده است .رجوع به اسرارالتوحید ص 93 و 135 و 288 و 290 شود.
-
تکریه
لغتنامه دهخدا
تکریه . [ ت َ ] (ع مص ) دشمن گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دشمن داشتن . (دهار). ضد تحبیب . (از اقرب الموارد). || ناخواست و ناپسند کردن چیزی بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شنگول و منگول
لغتنامه دهخدا
شنگول و منگول . [ ش َ ل ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) این دو کلمه در تداول عامه بیشتر برای بچه های بزبز قندی استعمال می شود و گاه پدر و مادر در مقام تحبیب فرزندان خود را چنین می نامند. اما به معنی شنگول نیز گاهی استعمال می شود و در این صورت باید من...
-
یارک
لغتنامه دهخدا
یارک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر «یار». و«ک » هم تحبیب را رساند و هم تصغیر را : رفتند بجمله یارکانت ببسیج تو راه را هلا هین . ناصرخسرو.آزرومندتر از شراب وصل نازکان و سودمندتر از رضاب لعل یارکان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 12).یارکی یافته ای درخور خویش جهد ...
-
تبغیض
لغتنامه دهخدا
تبغیض . [ ت َ ] (ع مص ) ضد تحبیب . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دشمن گردانیدن . (زوزنی ). دشمن داشتن . (دهار). دشمن گردانیدن کسی را بر کسی .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : نهی بر اهل تقی ̍ تبغیض شدلیک بر اهل هوا تحریض شد.مولوی .
-
شیرو
لغتنامه دهخدا
شیرو. (اِخ ) نام پسر خسرو پرویز. شیروی . شیرویه (واو آخر در آخر شیرو ادات اعزاز و تحبیب است مانند پاپو، خواجو و کاکو). (لغات شاهنامه ص 193). نام پادشاهی از پادشاهان ایران که پسر خسرو پرویز بود. (فرهنگ لغات ولف ). رجوع به شیرویه شود.