کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجلی
لغتنامه دهخدا
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل ی ») بالای چیزی برآمدن . (از تاج العروس ج 10 ص 77) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || نگریستن بسوی چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ایضاً). نگریستن بسوی چیزی در حال اشراف...
-
تجلی
لغتنامه دهخدا
تجلی . [ ت ِ ج ِل ْ لی ] (اِخ )دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس که در سیزده هزارگزی خاور کلاله قرار دارد کوهستانی و جنگل و معتدل است و 150 تن سکنه دارد. آب آن ازرودخانه ٔ تنگ راه و محصول آنجا برنج و غلات و حبوبات و صیفی است . شغل...
-
تجلی
لغتنامه دهخدا
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) (ملا...) از اهل بخارا و در آخر عمر در بلخ فوت شده این شعر از اوست :هنوز لب بدعا ناگشوده از صد جارسید مژده که درهای آسمان بستند. (آتشکده ٔ آذر). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
تجلی
لغتنامه دهخدا
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) آذر بیگدلی آرد: نامش میرزاعلی رضا اصلش از فارس و پدرش از دهاقین آنجا بوده نظر بفطرات اصلی در اوایل حال به اصفهان خاصه در خدمت آقاحسین خونساری کسب کمالات کرده بعد بهندوستان رفته آخرالامر مراجعت کرد و در ایران به نشر علو...
-
تجلی
لغتنامه دهخدا
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) سامی بیک آرد: محمدحسین ، از اهالی کاشان است که به هندوستان مهاجرت کرد و مدتی در گجرات اقامت نمود و با مولانا نظیری مشاعره داشت و در سال 1041 هَ . ق . درگذشت و از اشعار اوست :بر مزار ما شهیدان نی چراغی نی گلی هر طرف پرو...
-
تجلی
لغتنامه دهخدا
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل و») ظاهر و منکشف شدن . (قطر المحیط) (اقرب الموارد)(از تاج العروس ج 10 ص 75). منکشف شدن کار و هویدا گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیدا شدن . (مجمل اللغة) (...
-
واژههای مشابه
-
علی تجلی
لغتنامه دهخدا
علی تجلی . [ ع َ ی ِ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) ابن حسین اردکانی شیرازی (علی رضا...)، مشهور به تجلی . رجوع به علی رضا (ابن حسین ...) و تجلی شود.
-
تجلی الرومی
لغتنامه دهخدا
تجلی الرومی . [ ت َ ج َل ْ لِرْ رو ] (اِخ ) ذوالفقاربن عبداﷲالکاتب البرزرینی الرومی متخلص به تجلی . متوفی بسال 1100 در صوفیه . او را دیوان شعری به ترکی است . (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 344).
-
تجلی زار
لغتنامه دهخدا
تجلی زار. [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِ مرکب ) جایی که نور و روشنایی در آن فراوان باشد. جلوگاه نور. آنجا که در فروغ و روشنی همچون کوه طور بود هنگام تجلی نور الهی بر آن : غنچه سان از دست برده غمزه ٔ خوبان مراهر تجلی زار چاک سینه صبح محشر است . ملا بیخود جامی ...
-
تجلی کده
لغتنامه دهخدا
تجلی کده . [ ت َ ج َل ْ لی ک َ دَ ] (اِ مرکب ) تجلی گاه . (ناظم الاطباء). جایی که نور و روشنایی فراوان باشد. (ناظم الاطباء). آنجا که نور در آن تجلی کند : تا دلم گشته تجلی کده ٔ حسن چو شمعآرزو جز قدمم سجده گهی نیست مرا. خان آرزو (از آنندراج ).و رجوع ب...
-
تجلی گاه
لغتنامه دهخدا
تجلی گاه . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِ مرکب ) تجلی کده . (ناظم الاطباء) : هوای تاخت بر جان آه گردیدولی چون شد تجلی گاه گردید. محمد زمان راسخ (از آنندراج ).طپیدن ره ندارد در تجلی گاه حیرانی توان گر پای تا سر اشک شد نتوان چکید اینجا. بیدل (ایضاً).و رجوع به ت...
-
تجلی اول
لغتنامه دهخدا
تجلی اول . [ ت َ ج َل ْ لی ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) کنایه از سرور عالم صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (آنندراج از مظهر العجایب ).
-
تجلی داشتن
لغتنامه دهخدا
تجلی داشتن . [ ت َ ج َل ْ لی ت َ ] (مص مرکب ) جلوه داشتن . تجلی کردن . ظهور : در دل هر ذره چون دارد تجلی حسن اوترسم اندازد هوایش بر در دلها مرا. اثیر (از آنندراج ).شب که در گلشن تجلی آن قیامت پیشه داشت از شراب رنگ گل شبنم پری در شیشه داشت . بیخود جام...
-
تجلی ذاتی
لغتنامه دهخدا
تجلی ذاتی . [ ت َ ج َل ْ لی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تجلیی است که مبداء آن ذات بود بی اعتبار صفتی از صفات ، هرچند که این تجلی جز بواسطه ٔ اسماء و صفات حاصل نمیشود. چه حق تعالی از حیث ذات بر موجودات تجلی نکند و تجلی او از وراء حجابی از حجابهای اسم ...