کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجلد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجلد
لغتنامه دهخدا
تجلد. [ ت َ ج َل ْ ل ُ ] (ع مص ) به تکلف چابکی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جلدی و چالاکی نمودن در مقابله ٔ دشمن . (غیاث اللغات ). تکلف الجلادة. (تاج المصادر بیهقی ) (قطر المحیط). جلدی کردن . (زوزنی ). تکلف جلادت . (مجمل اللغة). ت...
-
جستوجو در متن
-
جلدی نمودن
لغتنامه دهخدا
جلدی نمودن . [ ج َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) جلدی کردن . تَجَلّد. (از یادداشت های دهخدا).
-
تأسی
لغتنامه دهخدا
تأسی . [ ت َ ءَس ْ سی ] (ع مص ) (از «أس و») یکدیگر را به صبر فرمودن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). || تسلی گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تصبر و تعزی . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). صبر کردن . (دهار). تجلد و تحمل . (قطر المحیط). شکیبا...
-
تصرم
لغتنامه دهخدا
تصرم . [ت َ ص َرْ رُ ] (ع مص ) جلدی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). چابکی کردن و نیک رسا شدن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجلد. (اقرب الموارد). || پاره پاره شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بریده گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (نا...
-
چابکی
لغتنامه دهخدا
چابکی . [ ب ُ ] (حامص ) چالاکی . تندی . جلدی . سبکی . چستی . سرعت . شتاب . چربدستی . و رجوع به چستی شود: جَلدَة؛ چابکی مردم و غیر وی . تَجَلّدَ؛ به تکلف چابکی کرد. تَصَرّم ؛ چابکی کردن . (منتهی الارب ) : بچابکی برباید کجا نیازاردز روی مرد مبارز بنوک ...
-
مدخل
لغتنامه دهخدا
مدخل . [ م َ خ َ ] (ع اِ) درون شو. جای درآمدن . راه درآمدن . موضع دخول . (یادداشت مؤلف ). راه دخول . محل دخول . مقابل مخرج : خرد به جنب تو خواندآفتاب را مدخل بدانچه دست و دلت بود جود را مدخل .عثمان مختاری (از فرهنگ فارسی معین ).حوضی که پیوسته آب در ...
-
تحمل
لغتنامه دهخدا
تحمل . [ ت َ ح َم ْ م ُ ] (ع مص ) از منزل برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تحمل قوم ؛ کوچ کردن آنان و قرار دادن بارهای خود بر شتران بقصد رحیل . (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). ارتحال . (منتهی الارب ). کوچ کردن . (ناظم الاطباء). || بار برداشتن...
-
یمن
لغتنامه دهخدا
یمن . [ ی ُ ] (ع اِمص ) نیک بختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خجستگی . (دهار). میمنت . ج ،میامن . (ناظم الاطباء). مبارکی . (آنندراج ). نیک فالی . خوش اغوری . شگون . فرخی . فرخندگی . خوش شگونی . فال نیک . مقابل شُؤْم ، فال بد. (یادداشت مؤلف ) : ...
-
صریعالغوانی
لغتنامه دهخدا
صریعالغوانی . [ ص َ عُل ْ غ َ ] (اِخ ) مسلم بن ولید انصاری ملقب به صریعالغوانی . وی از شعرای دولت عباسی است . پدر او مولای انصار بود سپس مولای ابی امامه اسعدبن زراره ٔ خزرجی گشت . صریع شاعری مقدم و نیکو اسلوب بود و در شراب گفتاری نیک دارد و بیشتر روا...
-
غایرخان
لغتنامه دهخدا
غایرخان . [ ی ِ ] (اِخ ) لقب اینال حق حاکم اترار و از امرای سپاهیان خوارزمشاه که مسبب حمله ٔ چنگیز به ایران گردید. مؤلف جهانگشا آرد: چون جماعت تجار (تجار مغولی که به امر چنگیز برای تجارت آمده بودند) بشهر اترار رسیدند امیر آن اینال حق بود یکی از اقار...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...