کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجربت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجربت
لغتنامه دهخدا
تجربت . [ ت َ رِ ب َ ] (مص ) ج ، تجارب . تجربة. تجربه . آزمایش . اروند. آزمودن : تجربت کردم و دانا شدم از کار تو من تا مجرب نشود مردم دانا نشود. منوچهری .ترکان گرد چنین مردمان گردند و عاقبت ننگرند تا ناچار خلل بیفتد چه ایشان را تجربتی نباشد. (تاریخ ب...
-
واژههای مشابه
-
تجربت کوفته
لغتنامه دهخدا
تجربت کوفته . [ ت َ رِ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که بسیار تجربت کرده باشد. آنکه از بسیاری تجربت کردن فرسوده بود. در این بیت مسعودسعد بمعنی مجرب ، آزموده آمده است : تجربت کوفته دلیست مرانه خطایی درو نه طغیانست .مسعودسعد.
-
واژههای همآوا
-
تجربة
لغتنامه دهخدا
تجربة. [ ت َ رِ ب َ ](ع مص ) آزمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).تجریب . آگاهی یافتن و آزمودن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تجربت و تجربه شود.
-
جستوجو در متن
-
شاه آزموده
لغتنامه دهخدا
شاه آزموده . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آزموده ٔ شاه که شاه او را تجربت کرده باشد. رجوع به شاه آزمود شود.
-
نشیب و فراز دیده
لغتنامه دهخدا
نشیب و فراز دیده . [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . که سخت و سست و پست و بلند جهان دیده است . سرد و گرم چشیده . تجربت اندوخته .
-
صحاری
لغتنامه دهخدا
صحاری . [ ص َ / ص َ را ] (ع اِ)ج ِ صحراء. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) : تو نیز تجربت کن تادستبرد بینی تابردوم بشعرت چون باد بر صحاری .منوچهری .
-
تجربة
لغتنامه دهخدا
تجربة. [ ت َ رِ ب َ ](ع مص ) آزمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).تجریب . آگاهی یافتن و آزمودن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تجربت و تجربه شود.
-
طاق مینائی
لغتنامه دهخدا
طاق مینائی . [ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه است از آسمان و روزگار و چرخ : عقل کل را آبگینه ریزه در پای اوفتادبس که سنگ تجربت برطاق مینائی زدم .سعدی .
-
دست گرائی
لغتنامه دهخدا
دست گرائی . [ دَ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دستگرای . || گرایندگی دست . || حالت و چگونگی دست گرای . گرائیدگی دست . تجربت : هرکه .. خواهد که دیگران را اگرچه از وی قویتر باشند دست گرائی کند هرآینه قوت او راهبر فضیحت و دلیل هلاک شود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص...
-
ناشی
لغتنامه دهخدا
ناشی . (از ع ، ص ) بی وقوف و اجنبی . (السامی ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تازه کار و مبتدی . (فرهنگ نظام ). کم تجربت . (السامی ). بی تجربه . تازه کار. ناآزموده . نکرده کار. ناکرده کار. غُمر. ناآزموده کار. بی مهارت . نااستاد. ناوارد به کاری . غی...
-
مصلحت اندیش
لغتنامه دهخدا
مصلحت اندیش . [ م َ ل َ ح َ اَ ] (نف مرکب ) که اندیشه ٔ صلاح کار دارد. که به صلاح کار اندیشد. که صلاح و صواب کار خویش در نظر گیرد. مصلحت بین : عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی وز این جمله برستی . سعدی .ضمیر مصلحت اندیش هرچه پیش آیدبه تجربت...
-
ارمان و اروند
لغتنامه دهخدا
ارمان و اروند. [ اَ ن ُ اَ وَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رنج و تعب . رنجگی . ارمان به معنی رنج و اروند تجربت . (فرهنگ اسدی ) : به ارمان و اروند مرد هنرفرازآورد گونه گون سیم و زر. فردوسی .رجوع به ارمان شود.