کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجبر
لغتنامه دهخدا
تجبر. [ ت َ ج َب ْ ب ُ ] (ع مص ) گردنکشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ). تکبر کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکبر و خود را بزرگ شمردن . (فرهنگ نظام ): تهورو تجبر او [ شیر ] میشناختم . (کلیله...
-
جستوجو در متن
-
زنطر
لغتنامه دهخدا
زنطر. [ ] (ع مص ) بسیار شجاع و دلیر شدن . || بسیار مغرور بودن . بسیار گستاخ (تجبر شدید). (از دزی ج 1 ص 607).
-
تدرو
لغتنامه دهخدا
تدرؤ. [ ت َ دَرْ رُءْ ] (ع مص ) پنهان شدن از چیزی جهت فریب دادن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پنهان شدن از صیدی برای فریفتن آن . (از اقرب الموارد). پنهان شدن صیاد از صید برای فریب دادن آن . (المنجد). || دست ظلم دراز کردن بر کسی . (منتهی الارب...
-
متجبرة
لغتنامه دهخدا
متجبرة. [ م ُ ت َ ج َب ْب ِ رَ ] (ع ص ، اِ) فرقه ٔ ظالمان و جماعت ظلم کننده . (آنندراج ) (از غیاث ). و رجوع به متجبر و تجبر شود.
-
کلچ
لغتنامه دهخدا
کلچ . [ ک َ ] (اِ) چرک . (جهانگیری ). چرک و وسخ . (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیج وکلخچ شود. || عجب و خودستایی . (جهانگیری ). عجب و خودستایی و تکبر و تجبر. (از برهان ) (ناظم الاطباء). عجب . خودستایی . تکبر. (فرهنگ فارسی مع...
-
متجبر
لغتنامه دهخدا
متجبر. [ م ُ ت َ ج َب ْ ب ِ ] (ع اِ) شیر که اسد باشد. (منتهی الارب ). شیر بیشه . || (ص ) متکبر و دارای جبروت . آن که ستم می کند و جبر می نماید. (ناظم الاطباء) : الملک المتجبر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). و رجوع به تجبر و متجبرة شود.
-
برتنی
لغتنامه دهخدا
برتنی . [ ب َ ت َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برتن . غرور و تکبر و تجبر. (برهان ) (آنندراج ). تبختر. (ناظم الاطباء). عجب . کبر. مقابل فروتنی . تبختر و تفاخر. (مجمعالفرس ) : ندانم کت آموخت این برتنی ترا با چنین کیش آهرمنی .فردوسی .رجوع به برتن شود.
-
تفرعن
لغتنامه دهخدا
تفرعن . [ ت َ ف َ ع ُ ] (ع مص ) زشتخوی شدن و ستمکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجبر و طغیان کردن بر کسی . (از اقرب الموارد). || تخلق به اخلاق فراعنه کردن . || مانستن به فرعون در تکبر و ستم . (ناظم الاطباء). || بلند و قوی گردید...
-
کبریاء
لغتنامه دهخدا
کبریاء. [ ک ِ ] (ع اِمص ) عظمت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بزرگی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). تجبر. (اقرب الموارد). عظمت و ملک . (لسان العرب ) (اقرب الموارد). و قیل : هی عبارة عن کمال الذات و کمال الوجود و لا یوصف بها الا اﷲ ت...
-
کلیج
لغتنامه دهخدا
کلیج . [ ک َ ] (ص ) صاحب عُجْب و تکبر و تجبر و خودستا باشد. (برهان ). معجب و خودپسند و خودستا. (از آنندراج ). کلیچ . کلج . کلچ . متکبر. خودستا. (فرهنگ فارسی معین ). || چرکن اندام . (انجمن آرا) (آنندراج ). || (اِ) به معنی چرک و ریم هم آمده است و به ای...
-
کبر
لغتنامه دهخدا
کبر. [ ک ِ ] (ع اِ) معظم چیزی . || گناه بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ) (ترجمان ترتیب عادل ص 81). شرف . (اقرب الموارد) . || رفعت و بلندی درشرف . (منتهی الارب ). رفعت در شرف . (از اقرب الموارد). || عظمت و تجب...
-
اسلام
لغتنامه دهخدا
اسلام .[ اِ ] (اِخ ) (میر...) غزالی . وی از نسل امام حجةالاسلام غزالی و جامع علوم ظاهری و شخصی بی تکلف و بی تکبرو تجبر، و در علم طب ماهر بود، و ازین جهت اختلاط تمام با اکابر و حکام ایام میکرد، و در مدح میرزا علأالدوله این قصیده گفته که هر یک بیت او ...
-
فیروزآبادی
لغتنامه دهخدا
فیروزآبادی . (اِخ ) محمدبن یعقوب بن ابراهیم بن عمر فیروزآبادی . از ائمه ٔ لغت و ادب . در یکی از توابع شیراز بنام فیروزآباد متولد شد و سپس به عراق و شام و روم و هند و مصر سفر کرد و قاضی زبید شد و در زمان خود مرجع علم لغت و حدیث و تفسیر گردیدو اشتهار ب...
-
سارق عادل
لغتنامه دهخدا
سارق عادل . [ ؟ دِ ] (اِخ ) از امرای قرن هشتم ، وی در مبادی احوال شحنه ٔ دارالسلام بغداد بود. بعد از آن نوکر سلیمان بیگ شد و روز بروز مهم او ترقی می نمودتا در دوره ٔ سلطان اویس بن شیخ حسن ایلکانی از مورخان او را عادل آقا نامیده اند. (حبیب السیر چ خیا...