کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تثبیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تثبیط
لغتنامه دهخدا
تثبیط. [ ت َ ] (ع مص ) درنگی کردن . (ترجمان عادل بن علی ). بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): مشغول کردن و بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. (از قطر المحیط) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تثبیت
لغتنامه دهخدا
تثبیت . [ ت َ ](ع مص ) بر جای بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بر جای داشتن . (ترجمان عادل بن علی ) (مجمل اللغة). ثابت گردانیدن و برجای داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برقرار داشتن و ثابت گردیدن . (آنندراج ). چیزی را ثابت قرار دادن . (از قطر الم...
-
تثبیة
لغتنامه دهخدا
تثبیة. [ ت َ ب ِ ی َ ] (ع مص ) گردآوردن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در زندگانی کسی [ را ] درود و ثنا گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). مدح کردن کسی را و ثنا گفتن بر او در زندگی وی . (از قطر المحیط). ثنا گفتن بر مرد در زن...
-
تسبیط
لغتنامه دهخدا
تسبیط. [ ت َ ] (ع مص ) باطل کردن ناقه آبستنی خود را و بچه افکندن میش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بچه ٔ ناتمام افکندن ناقه و میش . (از متن اللغة). افکندن ناقه و میش بچه را پیش از آنکه (خلقت آن ) تمام شود و یا پیش از آنکه خلقت بچه آشکار...
-
جستوجو در متن
-
مثبط
لغتنامه دهخدا
مثبط. [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که بازدارد کسی را از کار و برتأخیر و درنگ دارد او را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثبیط شود.
-
درنگی کردن
لغتنامه دهخدا
درنگی کردن . [ دِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . کندی کردن . آهستگی کردن . ابطاء. (دهار) اکراث . الباث . تبطئة. (دهار) (المصادر زوزنی ). تثبیط. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). تربیث . (تاج المصادر بیهقی ). تعجیز. (دهار). تلبیث . (تاج المصادر بی...
-
تعجیز
لغتنامه دهخدا
تعجیز. [ ت َ ] (ع مص ) درنگی گردانیدن کسی را. (زوزنی ). درنگی کردن . (مجمل اللغة). بازداشتن از چیزی و بر درنگ داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تثبیط. (اقرب الموارد). || عاجز گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب المو...