کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تثاؤب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تثاؤب
لغتنامه دهخدا
تثاؤب . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) خمیازه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و این بر وزن تفاعل است و تثاوب با واو، گفته نمیشود. (منتهی الارب ). فاژیدن .
-
واژههای مشابه
-
تثاوب
لغتنامه دهخدا
تثاوب . [ ت َ وُ ] (ع مص ) آسا کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فاژه کردن . (دهار). فاژه کشیدن . حرکت طبیعی است که بجهت دفع بخارات دهن بازمیگردد. به فارسی فاژه و بهندی جماهی نامند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دهن باز کردن و کشیدن باشد چنانکه مردم را خواب...
-
جستوجو در متن
-
فاژه کردن
لغتنامه دهخدا
فاژه کردن . [ ژَ / ژِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دهان دره کردن . تثاؤب . رجوع به فاژه شود.
-
ثأب
لغتنامه دهخدا
ثأب . [ ث َءْب ْ ] (ع مص ) خمیازه کشیدن . دهان دره کردن . آسا کردن . فاژیدن . تثاؤب .
-
پاسک
لغتنامه دهخدا
پاسک . [ س َ / س ُ ] (اِ) خمیازه . دهن دره . دهان دره . (برهان ). فاژ. فاژه . آسا. اَسا. خامیاز. خامیازه . تثاوب ثوباء. رجوع به آسا شود.
-
ثؤباء
لغتنامه دهخدا
ثؤباء. [ ث ُ ءَ ] (ع اِ) دهن دره . خمیازه . آسا. بیاستو. فاژه . (دهار). ثَأب . تثاؤب . و در مثل است : أعدی من الثؤباء. (منتهی الارب ).
-
خمیازه کشیدن
لغتنامه دهخدا
خمیازه کشیدن . [ خ َم ْ زَ / زِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تثاؤب . فاژه کشیدن . دهن دره کردن . فاژیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خمیازه شود.
-
تمطی
لغتنامه دهخدا
تمطی . [ ت َ م َطْ طی ](ع اِ) خمیازه . کنهزه . کشواکش . (ناظم الاطباء). خمیازه که به هندی انگرائی گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یازش . یازیدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : حلق خصمش در تثاوب جان دهدکو تمطی بر کمان خواهد نمود.خاقانی (دیوان چ دکترسجادی ...
-
دهن دره
لغتنامه دهخدا
دهن دره . [دَ هََ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خمیازه و تثاوب و پاسک و پاشک و فاژ. (ناظم الاطباء). خامیازه . هاک . بیاستو. دهان دره . آسا. (یادداشت مؤلف ). دهان دره که خمیازه باشد. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : کسی را که چشمی رسد ناگهان دهن دره اش اوف...
-
دهان دره
لغتنامه دهخدا
دهان دره . [ دَ دَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دهن دره . فنجا. بیاستو. هاک . باسک . پاسک . فاژ. خامیازه . خامیاز. ثوباء. تثاؤب . ثأب . بازشدن دهان به صورتی خاص بی اراده و آن علامت خواب یا بعضی امراض عصبی باشد. (یادداشت مؤلف ). خروق . خمیازه . (از منتهی...
-
اسا
لغتنامه دهخدا
اسا. [ اَ ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و آن بسبب خواب یا خمار یا کاهلی بهم رسد. (برهان ). آنکه دهن از هم باز شود بجمع فضلات در اجزاء یا از غلبه ٔ خواب . (مؤید الفضلاء). گشاده شدن دهان باشد بسبب خواب یا خمار و کاهلی . خامیازه . پاسک . باسک . تثاوب ....
-
خامیاز
لغتنامه دهخدا
خامیاز. (اِ) خمیازه و دهان دره را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). دهان از هم باز شود از کاهلی یا از غلبه ٔ خواب . آسا. باسک . پاسک .فاژ. فاژه . شوباء. (شرفنامه ٔ منیری ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). ...
-
لوی
لغتنامه دهخدا
لوی . [ ل َوا ] (ع اِمص ) پیچش شکم و درد آن . (منتهی الارب ). پیچائی ناف . (مهذب الاسماء). بیجیذج (طب ). فیجیذق . پیچیدک . پیچیدج . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی باب هشتم از جزء چهارم از گفتار نخستین از کتاب ششم ). علوز. علوص . بیماری که از بسیار خوردن و آشامی...