کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تتویج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تتویج
لغتنامه دهخدا
تتویج . [ ت َ ] (ع مص ) تاج بر سر کسی نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). افسر پوشانیدن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تاج گذاری
لغتنامه دهخدا
تاج گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) آیین نهادن دیهیم بر سر پادشاهی نو. جشن تاج گذاردن پادشاهان . تتویج . تکلیل .
-
توج
لغتنامه دهخدا
توج . [ ت َ ] (ع مص ) فرورفتن انگشت در چیزی آماسیده و تر، یقال : تاجت اصبعی فیه .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || افسر پوشیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به تاج و تتویج شود.
-
متوج
لغتنامه دهخدا
متوج . [ م ُ ت َوْ وَ ] (ع ص ) تاج نهاده شده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افسر پوشیده و تاجدار و با افسر. (ناظم الاطباء). تاجدار. با تاج . مکلل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که بدو بنگرد چه گوید گویدماه متوج شده است ...
-
تاج
لغتنامه دهخدا
تاج . (اِ) کلاه جواهرنشان که سلاطین بر سر می گذارند. (فرهنگ نظام ). افسر و آن چیزی است که برای پادشاهان با زر و جواهر سازند. (از منتهی الارب ). آن است که بطور کلاه بر سر می نهند و مکلل به جواهر باشد. (آنندراج ). اکلیل و پارچه ٔ مزین بجواهر که سلاطین ...